وای بچه ها خرگوش...
_وای بچه ها خرگوش...
همه افتادیم دنبالش..خرگوش بیچاره از ترس ناپدید شد...
هجین باخنده گفت:
+چهارتاییمون باهم نتونستیم یه خرگوش بگیریم...
زدیم زیر خنده
سورا گوشیشواز جیبش در اورد و اومد طرفمون
+بیاین عکس بگیریم حیفه همچین منظره ایم از دست بدیم
رفتم کنارشون وایسادم...
سورا باعتراض گفت:
_رائل لطفا عین ماست واینسا...یه ژست بگیر حداقل...عکسو خراب نکن
یه قلب انگشتی گرفتم ولبخند زدم
+حالا شد..
و عکسو گرفت یه جی گفت:
+ بچه ها بیاین تا نوک اون کوهه بریم
به کوه روبه رومون نگاه کردم
_اوه اینکه خیلی بلنده.. نمیشه رفت
سورا گفت:
+حداقل تا نصفش بریم..هرکی اول برسه برندس
_جایزش چیه؟
یه جی با لبخند به گونه ش اشاره کرد...
+برنده میتونه منو ببوسه...
هجین با خنده گفت:
+این بیشتر مجازاته تا جایزه...
همین جمله کافی بود تا یه جی بیفته به جون هجین...همه از خنده غش کرده بودیم..بعد از اینکه دعوای الکیه یه جی و هجین تمومشد تصمیم گرفتیم از کوه بریم بالا...همه جلوتر رفتن...منم اروم اروم بافاصله ازشون داشتم میرفتم بالا...همش مواظب پاهام بودم که لیز نخورم...سورا که نفر اول بود باصدای بلند گفت:
+بخاطر عشقممممم اول میشممممم
خندیدم ومثل خودش داد زدم:
_فایتینگگگگگ
حدودا یه ربع بود که داشتم بالا میرفتم...خیلی از بقیه عقببودم...به پایین نگاه کردم...اوه زیاد بالا اومده بودما...
+رائل...زیاد بالا نرو
برگشتم سمت صدا ویهو زیر پام خالی شد وافتادم...نمیتونستمخودمو نگه دارم...یهو سرم به یه چیزمحکم خورد و بعدش نفهمیدم چیشد..........
ته:
همه افتادیم دنبالش..خرگوش بیچاره از ترس ناپدید شد...
هجین باخنده گفت:
+چهارتاییمون باهم نتونستیم یه خرگوش بگیریم...
زدیم زیر خنده
سورا گوشیشواز جیبش در اورد و اومد طرفمون
+بیاین عکس بگیریم حیفه همچین منظره ایم از دست بدیم
رفتم کنارشون وایسادم...
سورا باعتراض گفت:
_رائل لطفا عین ماست واینسا...یه ژست بگیر حداقل...عکسو خراب نکن
یه قلب انگشتی گرفتم ولبخند زدم
+حالا شد..
و عکسو گرفت یه جی گفت:
+ بچه ها بیاین تا نوک اون کوهه بریم
به کوه روبه رومون نگاه کردم
_اوه اینکه خیلی بلنده.. نمیشه رفت
سورا گفت:
+حداقل تا نصفش بریم..هرکی اول برسه برندس
_جایزش چیه؟
یه جی با لبخند به گونه ش اشاره کرد...
+برنده میتونه منو ببوسه...
هجین با خنده گفت:
+این بیشتر مجازاته تا جایزه...
همین جمله کافی بود تا یه جی بیفته به جون هجین...همه از خنده غش کرده بودیم..بعد از اینکه دعوای الکیه یه جی و هجین تمومشد تصمیم گرفتیم از کوه بریم بالا...همه جلوتر رفتن...منم اروم اروم بافاصله ازشون داشتم میرفتم بالا...همش مواظب پاهام بودم که لیز نخورم...سورا که نفر اول بود باصدای بلند گفت:
+بخاطر عشقممممم اول میشممممم
خندیدم ومثل خودش داد زدم:
_فایتینگگگگگ
حدودا یه ربع بود که داشتم بالا میرفتم...خیلی از بقیه عقببودم...به پایین نگاه کردم...اوه زیاد بالا اومده بودما...
+رائل...زیاد بالا نرو
برگشتم سمت صدا ویهو زیر پام خالی شد وافتادم...نمیتونستمخودمو نگه دارم...یهو سرم به یه چیزمحکم خورد و بعدش نفهمیدم چیشد..........
ته:
۶.۱k
۲۷ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.