(don't let me go) (اجازه، نده بروم)
#p77
همراه با خارج شدنمون صدا های نامفهوم و نگران هوسوک و پدرم رو میشنیدم
از درد شدید صورتم قرمز شده بود و همش
عرق از روی صورتم میچکید نفهمیدم چی شد که تو بغل یونگی خوابم برد
...........................
(یونگی)
همینطور که به سمت درمانگاه قصر میرفتم نگاهی به ا/ت انداختم که از هوش رفته بود هرچی صداش میزدم
تکون نمیخورد
دیگه تحمل اینکه ا/ت بخواد منو ترک کنه رو نداشتم
سریع رسیدم به درمانگاه که طبیب ها با دیدن ا/ت تو دستم سریع به سمتم اومدن
_طبیب نجاتش ندید خونتو میریضم
:چه اتفاقی افتاد
_نمیدونم یهو شکمش درد گرفت
:شکی چیزی بهش وارد نشده
_چ..چرا پیشش یه دعوا صورت گرفت قبلشم که میدونید
مراسم بود و بعد مراسم حالش بد شد الان بیهوش شده
وارد اتاق شدم و گذاشتمش رو تخت که پرستارا بیرونم کردن رفتم رو سکو نشستم و با دستام سرم گرفته بودم
که هوسوک و امپراطور اومدن سمتم
=چه اتفاقی واسه دخترم افتاده
_ وای به حالتون اگه بلایی سر ا/ت و بچه بیاد قصر رو به اتیش میکشم
=ببین پسر جون نزار همین الان بگم سربازا از کره زمین محو میکنمت
هوسوک:بسه جون ا/ت در خطره شما اینجا دعوا میکنید
٫٫با تموم شدن حرف هوسوک یکی از ندیمه ها اومد٫٫
:خدارو شکر خطر رفع شد شاهزاده خانم بهوش اومدن و درد ندارن
٫٫خواستم برم پیش ا/ت که دستم توسط کسی گرفته شد
برگشتم و با چهره درهم امپراطور روبه رو شدم
برا یه لحظه زبونم بند اومده بود٫٫
=میخوام تنها باهاش حرف بزنم
نگاهی به هوسوک که پشت سرش بود کردم و سرم اروم تکون دادم و رفتم کنار هوسوک ایستادم و به رفتنش خیره شدم
#p78
(ا/ت)
با ورود پدرم به اتاق رومو ازش گرفتم که اومد مقابلم نشست و دستم تو دستش گرفت
=ا/ت من اشتباه کردم نباید میزاشتم بزور شما دوتا باهم ازدواج کنید
+اره اشتباه کردید زندگیمو خراب کردید
=ا/ت....
+نه پدر صبر کن حرفم تموم نشده الانم دیر نشده هوسوک میتونه با دختر مورد علاقش ازدواج کنه منم با یونگی اگر هم میخوای جانشینت هوسوک باشه من مشکلی ندارم بیرون قصر میتونم زندگی کنم
اگر هم ترس از ابرو دارید یه کاری میکنم که همه فک کنن من مردم و بیرون قصر و شهر یه زندگی اروم با یونگی......
=ا/ت داری تند میری تو هنوز نظر من نمیدونی اره گفتم که اشتباه کردم و میدونم که برای معذرت خواهی دیر شده
ولی میخوام همه چی رو درست کنم ترتیب همه چی رو میدم
+یعنی من......
=اره میخوام همه چی درست کنم تو فقط قول بده خوب باشی و بلایی سر خودت و بچه نیاد اجازه مخالفت هم به کسی نمیدم
بلاخره یه بار هم که شده پشتم بود و به تصمیم احترام گذاشته بود گریم گرفته یود قطره های اشک از
چشمام پایین میومدن
با دیدن گریه هام به طرفم اومد و منو تو بغلش گرفت
اون بچمو دوست داشت و نمیخواست بلایی سرش بیاد
من الان احساس خوشبختی میکردم خوشحال بودم
همیشه اشک ریختن به نشانه ناراحتی نیست
اشک ریختن من از خوشحالی بود
با دستاش اشکام پاک کرد که در باز شد و یونگی اومد داخل
پدرم با دیدن یونگی ازم جدا شد و از اتاق خارج شد
_ا/ت چرا گریع میکردی
+یونگیا پدرم قبول کرد دیگه تموم شد ما برای هم شدیم دیگه قراره همه چی علنی بشه
٫٫به سمتم اومد و منو سریع تو بغلش گرفت با دستاش
موهامو نوازش میکرد ازش جدا شدم و تو چشماش
خیره شدم٫٫
+یونگیا من.......
٫٫حرفم با قرار گرفتنه لباش رو لبام خورده شده
چشام بستم و شروع کردم به همراهی کردنش٫٫
_منم دوست دارم
لایک50+
کامنت150+
#bts #fick #kpop #idol
#بنگتن #شوگا #یونگی #اگوست_دی
#کره #بی_تی_اس #ارمی #بی_تی_اس #بی_تی_اس_و_ارمی_برای_همیشه_با_همن #کره_جنوبی #جانگکوک #جیمین #تهیونگ #هوسوک #نامجون #جین #شوگا #کیم_نامجون #کیم_سوکجین #مین_یونگی #جانگ_هوسوک #پارک_جیمین #کیم_تهیونگ #جئون_جانگکوک
همراه با خارج شدنمون صدا های نامفهوم و نگران هوسوک و پدرم رو میشنیدم
از درد شدید صورتم قرمز شده بود و همش
عرق از روی صورتم میچکید نفهمیدم چی شد که تو بغل یونگی خوابم برد
...........................
(یونگی)
همینطور که به سمت درمانگاه قصر میرفتم نگاهی به ا/ت انداختم که از هوش رفته بود هرچی صداش میزدم
تکون نمیخورد
دیگه تحمل اینکه ا/ت بخواد منو ترک کنه رو نداشتم
سریع رسیدم به درمانگاه که طبیب ها با دیدن ا/ت تو دستم سریع به سمتم اومدن
_طبیب نجاتش ندید خونتو میریضم
:چه اتفاقی افتاد
_نمیدونم یهو شکمش درد گرفت
:شکی چیزی بهش وارد نشده
_چ..چرا پیشش یه دعوا صورت گرفت قبلشم که میدونید
مراسم بود و بعد مراسم حالش بد شد الان بیهوش شده
وارد اتاق شدم و گذاشتمش رو تخت که پرستارا بیرونم کردن رفتم رو سکو نشستم و با دستام سرم گرفته بودم
که هوسوک و امپراطور اومدن سمتم
=چه اتفاقی واسه دخترم افتاده
_ وای به حالتون اگه بلایی سر ا/ت و بچه بیاد قصر رو به اتیش میکشم
=ببین پسر جون نزار همین الان بگم سربازا از کره زمین محو میکنمت
هوسوک:بسه جون ا/ت در خطره شما اینجا دعوا میکنید
٫٫با تموم شدن حرف هوسوک یکی از ندیمه ها اومد٫٫
:خدارو شکر خطر رفع شد شاهزاده خانم بهوش اومدن و درد ندارن
٫٫خواستم برم پیش ا/ت که دستم توسط کسی گرفته شد
برگشتم و با چهره درهم امپراطور روبه رو شدم
برا یه لحظه زبونم بند اومده بود٫٫
=میخوام تنها باهاش حرف بزنم
نگاهی به هوسوک که پشت سرش بود کردم و سرم اروم تکون دادم و رفتم کنار هوسوک ایستادم و به رفتنش خیره شدم
#p78
(ا/ت)
با ورود پدرم به اتاق رومو ازش گرفتم که اومد مقابلم نشست و دستم تو دستش گرفت
=ا/ت من اشتباه کردم نباید میزاشتم بزور شما دوتا باهم ازدواج کنید
+اره اشتباه کردید زندگیمو خراب کردید
=ا/ت....
+نه پدر صبر کن حرفم تموم نشده الانم دیر نشده هوسوک میتونه با دختر مورد علاقش ازدواج کنه منم با یونگی اگر هم میخوای جانشینت هوسوک باشه من مشکلی ندارم بیرون قصر میتونم زندگی کنم
اگر هم ترس از ابرو دارید یه کاری میکنم که همه فک کنن من مردم و بیرون قصر و شهر یه زندگی اروم با یونگی......
=ا/ت داری تند میری تو هنوز نظر من نمیدونی اره گفتم که اشتباه کردم و میدونم که برای معذرت خواهی دیر شده
ولی میخوام همه چی رو درست کنم ترتیب همه چی رو میدم
+یعنی من......
=اره میخوام همه چی درست کنم تو فقط قول بده خوب باشی و بلایی سر خودت و بچه نیاد اجازه مخالفت هم به کسی نمیدم
بلاخره یه بار هم که شده پشتم بود و به تصمیم احترام گذاشته بود گریم گرفته یود قطره های اشک از
چشمام پایین میومدن
با دیدن گریه هام به طرفم اومد و منو تو بغلش گرفت
اون بچمو دوست داشت و نمیخواست بلایی سرش بیاد
من الان احساس خوشبختی میکردم خوشحال بودم
همیشه اشک ریختن به نشانه ناراحتی نیست
اشک ریختن من از خوشحالی بود
با دستاش اشکام پاک کرد که در باز شد و یونگی اومد داخل
پدرم با دیدن یونگی ازم جدا شد و از اتاق خارج شد
_ا/ت چرا گریع میکردی
+یونگیا پدرم قبول کرد دیگه تموم شد ما برای هم شدیم دیگه قراره همه چی علنی بشه
٫٫به سمتم اومد و منو سریع تو بغلش گرفت با دستاش
موهامو نوازش میکرد ازش جدا شدم و تو چشماش
خیره شدم٫٫
+یونگیا من.......
٫٫حرفم با قرار گرفتنه لباش رو لبام خورده شده
چشام بستم و شروع کردم به همراهی کردنش٫٫
_منم دوست دارم
لایک50+
کامنت150+
#bts #fick #kpop #idol
#بنگتن #شوگا #یونگی #اگوست_دی
#کره #بی_تی_اس #ارمی #بی_تی_اس #بی_تی_اس_و_ارمی_برای_همیشه_با_همن #کره_جنوبی #جانگکوک #جیمین #تهیونگ #هوسوک #نامجون #جین #شوگا #کیم_نامجون #کیم_سوکجین #مین_یونگی #جانگ_هوسوک #پارک_جیمین #کیم_تهیونگ #جئون_جانگکوک
۱۱.۹k
۰۴ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.