(don't let me go) (اجازه، نده بروم)
#p73
منم دستش گرفتم و گذاشتم رو قلبم
+یونگیا این ترک خورده دیگه تحمل نداره
خواست حرفی بزنه که با لگد محکمی که به شکمم خورد
صورتم از درد جمع شد که نگران لب زد
_چ..چی شد حالت خوبه دک.....
از واکنشش داشت خندم میگرفت
+این بچه مثل پدرشه فقط اذیت میکنه
_لگد زد؟
دستش گرفتم و گذاشتم رو قسمتی که بچه لگد میزنه
با بر خورد دستش به قسمتی که بچه لگد میزنه صورتش
از خنده داشت از هم میپاچید
_ا/ت این خیلی حس خوبیه
یه صورت غرق در شادیش خیره بودم که سرش بلند کرد
و دستش گذاشت پشت گردنم و منو به خودش نزدیک کرد
چشمام بستم که با بر خورد لباش به لبم
تیکه های وصل شده قلبم به همدیگه حس میکردم
دستم انداختم پشت گردنش که خودم
بیشتر بهش نزدیک کنم دستش لای موهام برد
و همینطور رفته رفته بوسه رو عمیق تر میکرد
گاز محکمی از لب پایینم گرفت که محک زد به شونش و با خنده ازم جدا شد
+دردم گرفت احساس میکنم لبم پاره شده
صورتش بهم نزدیک کرد که نفس های داغش به
صورتم برخورد میکردن
_نمیدونی از دوریت چقدر داشتم دیونه میشدم مخصوصا وقتی فهمیدم ازدواج کردی و بچه دار شدی
+یونگیا
_جانم
+بعد از اینکه شنیدم مردی به خودم قول دادم به خاطر بچمون قوی باشم ولی خیلی سخت بود
_بهت قول میدم دیگه ترکت نکنم
و دوباره لباش رو لبام گذاشت دستم رو جای جای تنش
حرکت میکرد با اینکه پیشم بود
قدر یه دنیا دلتنگش بودم با صدای باز شدن در از همدیگه جدا شدیم
هوسوک:وای شد یه بار جایی که شما هستین برم و
شما دوتا رو درحال لب گرفت نبینم
از خجالت قرمز شدن صورتم احساس میکردم که یونگی
بالشتک کنارم رو بلند کرد و سمت هوسوک پرتش کرد
_شماهم بهتره بری پیش دوست دخترت
هوسوک:شرمنده باید بریم دیگه
+ارابه اومده؟
هوسوک:نه خودمون میریم
+هوسوکا من نمیتونم این مسیر راه برم
هوسوک:بابا نمیتونم تا قصر برم درشکه بیارم
_احمقی چیزی هستی؟
هوسوک:عه عه عه
_خب همین دیگه احمقی وگرنه الان فک کن با ا/ت داری میری بعدش سوار ارابه میشی دیگه راه نمیری
هوسوک:راست میگیا
#p74
(هوسوک)
:ارباب جوان
با شنیدن کسی که صدام میکنه به عقب برگشتم
که یکی از سربازا با عجله اومده بود
هوسوک: اتفاقی افتاده؟
:خب مین_هو بهوش اومده
با حرفی که زد ترسیدم نکنه یونگی رو لو بده بهتر بود
سریع تر برم دیدنش
هوسوک:حرفی که نزد؟
:نه چیزی نگفت
دیگه چیزی نگفتم و به سمت زندان قصر رفتم
هوسوک:مین_هو
با شنید صدام سرش رو بلند کرد وبا یه لبخند کثیف
به چشمام خیره شد
مین_هو:به به جناب جانگ
هوسوک:چرا ا/ت......وقتی هیچ نقشی تو بدبختیت نداره؟
مین_هو:تو هیچی نمیدونی
هوسوک:اتفاقا همه چی رو میدونم بیشتر از اون چیزی که تو بدونی
مین_هو:تو....
هوسوک:حرفم تموم نشده حتی میدونم که تو یونگی رو تو انبار خونت زندانی کردی الان اومدم بهت بگم من و ا/ت از همه چی خبر داریم پس بهتره تو اعترافاتت حرفی از یونگی نزنی
مین_هو:میدونی من مثل یونگی نیستم زیر قولم نمیزنم
هوسوک:کدوم قول
مین_هو:نمیدونم از خودش بپرس
هوسوک:چرا چرت او پرت میگی جواب منو بده
مین_هو:نمیخوای بری داری مزاحم استراحتم میشی
نگاهی بهش انداختم و از زندان زدم بیرون
سربازی که بیرون بود رو صدا کردم بیاد پیشم
:بله با من کاری داشتید؟
هوسوک:خب اره کارش تموم کنید
:چ......چشم ارباب فقط این کیه؟
هوسوک: همونیه که شاهزاده خانم تهدید به مرگ کرده بود
:بله ارباب کارش تموم میکنیم
لایک50+
کامنت150+
#bts #fick #kpop #idol
#بنگتن #شوگا #یونگی #اگوست_دی
#کره #بی_تی_اس #ارمی #بی_تی_اس #بی_تی_اس_و_ارمی_برای_همیشه_با_همن #کره_جنوبی #جانگکوک #جیمین #تهیونگ #هوسوک #نامجون #جین #شوگا #کیم_نامجون #کیم_سوکجین #مین_یونگی #جانگ_هوسوک #پارک_جیمین #کیم_تهیونگ #جئون_جانگکوک
منم دستش گرفتم و گذاشتم رو قلبم
+یونگیا این ترک خورده دیگه تحمل نداره
خواست حرفی بزنه که با لگد محکمی که به شکمم خورد
صورتم از درد جمع شد که نگران لب زد
_چ..چی شد حالت خوبه دک.....
از واکنشش داشت خندم میگرفت
+این بچه مثل پدرشه فقط اذیت میکنه
_لگد زد؟
دستش گرفتم و گذاشتم رو قسمتی که بچه لگد میزنه
با بر خورد دستش به قسمتی که بچه لگد میزنه صورتش
از خنده داشت از هم میپاچید
_ا/ت این خیلی حس خوبیه
یه صورت غرق در شادیش خیره بودم که سرش بلند کرد
و دستش گذاشت پشت گردنم و منو به خودش نزدیک کرد
چشمام بستم که با بر خورد لباش به لبم
تیکه های وصل شده قلبم به همدیگه حس میکردم
دستم انداختم پشت گردنش که خودم
بیشتر بهش نزدیک کنم دستش لای موهام برد
و همینطور رفته رفته بوسه رو عمیق تر میکرد
گاز محکمی از لب پایینم گرفت که محک زد به شونش و با خنده ازم جدا شد
+دردم گرفت احساس میکنم لبم پاره شده
صورتش بهم نزدیک کرد که نفس های داغش به
صورتم برخورد میکردن
_نمیدونی از دوریت چقدر داشتم دیونه میشدم مخصوصا وقتی فهمیدم ازدواج کردی و بچه دار شدی
+یونگیا
_جانم
+بعد از اینکه شنیدم مردی به خودم قول دادم به خاطر بچمون قوی باشم ولی خیلی سخت بود
_بهت قول میدم دیگه ترکت نکنم
و دوباره لباش رو لبام گذاشت دستم رو جای جای تنش
حرکت میکرد با اینکه پیشم بود
قدر یه دنیا دلتنگش بودم با صدای باز شدن در از همدیگه جدا شدیم
هوسوک:وای شد یه بار جایی که شما هستین برم و
شما دوتا رو درحال لب گرفت نبینم
از خجالت قرمز شدن صورتم احساس میکردم که یونگی
بالشتک کنارم رو بلند کرد و سمت هوسوک پرتش کرد
_شماهم بهتره بری پیش دوست دخترت
هوسوک:شرمنده باید بریم دیگه
+ارابه اومده؟
هوسوک:نه خودمون میریم
+هوسوکا من نمیتونم این مسیر راه برم
هوسوک:بابا نمیتونم تا قصر برم درشکه بیارم
_احمقی چیزی هستی؟
هوسوک:عه عه عه
_خب همین دیگه احمقی وگرنه الان فک کن با ا/ت داری میری بعدش سوار ارابه میشی دیگه راه نمیری
هوسوک:راست میگیا
#p74
(هوسوک)
:ارباب جوان
با شنیدن کسی که صدام میکنه به عقب برگشتم
که یکی از سربازا با عجله اومده بود
هوسوک: اتفاقی افتاده؟
:خب مین_هو بهوش اومده
با حرفی که زد ترسیدم نکنه یونگی رو لو بده بهتر بود
سریع تر برم دیدنش
هوسوک:حرفی که نزد؟
:نه چیزی نگفت
دیگه چیزی نگفتم و به سمت زندان قصر رفتم
هوسوک:مین_هو
با شنید صدام سرش رو بلند کرد وبا یه لبخند کثیف
به چشمام خیره شد
مین_هو:به به جناب جانگ
هوسوک:چرا ا/ت......وقتی هیچ نقشی تو بدبختیت نداره؟
مین_هو:تو هیچی نمیدونی
هوسوک:اتفاقا همه چی رو میدونم بیشتر از اون چیزی که تو بدونی
مین_هو:تو....
هوسوک:حرفم تموم نشده حتی میدونم که تو یونگی رو تو انبار خونت زندانی کردی الان اومدم بهت بگم من و ا/ت از همه چی خبر داریم پس بهتره تو اعترافاتت حرفی از یونگی نزنی
مین_هو:میدونی من مثل یونگی نیستم زیر قولم نمیزنم
هوسوک:کدوم قول
مین_هو:نمیدونم از خودش بپرس
هوسوک:چرا چرت او پرت میگی جواب منو بده
مین_هو:نمیخوای بری داری مزاحم استراحتم میشی
نگاهی بهش انداختم و از زندان زدم بیرون
سربازی که بیرون بود رو صدا کردم بیاد پیشم
:بله با من کاری داشتید؟
هوسوک:خب اره کارش تموم کنید
:چ......چشم ارباب فقط این کیه؟
هوسوک: همونیه که شاهزاده خانم تهدید به مرگ کرده بود
:بله ارباب کارش تموم میکنیم
لایک50+
کامنت150+
#bts #fick #kpop #idol
#بنگتن #شوگا #یونگی #اگوست_دی
#کره #بی_تی_اس #ارمی #بی_تی_اس #بی_تی_اس_و_ارمی_برای_همیشه_با_همن #کره_جنوبی #جانگکوک #جیمین #تهیونگ #هوسوک #نامجون #جین #شوگا #کیم_نامجون #کیم_سوکجین #مین_یونگی #جانگ_هوسوک #پارک_جیمین #کیم_تهیونگ #جئون_جانگکوک
۱۵.۴k
۲۴ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.