❌ اصکی ممنوع ❌
"Devastatingretalation the end of the road"
#تلافی_ویرانگر_پایان_راه
#Part3
لبم رو خیس کردم: یه دختر روسی تو امریکا چکار میکنه و چرا باید بلد باشه عربی برقصه؟
یونجون با تمسخر نگاهم کرد: تو یه احمقی یا چی؟ به اون فرشته نگاه کن... اونجوری که داره رو صحنه پیچ و تاب میخوره، هر مرد سالمی فقط میخواد بفاکش بده و تو داری درمورد اینکه اینجا چه غلطی میکنه کنجکاوی میکنی؟
نفس داغم رو دادم بیرون: شاید من احمق باشم اما کودن نیستم، تو چرا انقدر اصرار داری فرشته ی رقاصت رو تو چشم من فرو کنی؟
یونجون با تاسف نگاهم کرد: چی داری میگی؟ اون رقاص وی ای پی منه، هیچ مردی حق نداره بهش نزدیک بشه، اون فقط میرقصه همه رو تشنه میبره لب چشمه و تشنه برمیگردونه و درنهایت همه مردایی که رقصش رو دیدن میتونن فقط با فکرش هرزه های دسته دوم رو بفاک بدن.
یه بار دیگه به دختر روی استیج نگاه کردم.
ناخواسته لبم رو خیس کردم.
اون باعث میشد بدنم داغ بشه!
با اینکه تو 24سال عمرم با دختری رابطه نداشتم، اما الان پایین تنه ام تقریبا داشت برای اون دختر التماس میکرد!
با پایان اهنگ، دختر به شدت باسنش رو لرزوند و در حالی که با چشمای خمارش چشمک جذابی حواله یکی از پسرای جوون میکرد، از روی صحنه خارج شد.
اخم کردم.
چرا از بین این همه ادم به اون پسر چشمک زد؟
یعنی به اون پسر تمایل داشت؟!
به پسر نگاه کردم و با کمی دقت شناختمش!
پسر رئیس باند اسکیچرز بود... یه پسر بور و ورزیده!
یونجون: خب اقایون، من امشب تصمیم گرفتم دست و دلباز باشم، امشب روی عقابم شرط میبندم، همون دختری که الان چشم همه رو خیره کرد، اگه کسی بتونه تو شرط بندی موفق بشه عقاب امشب رو تا صبح بدون استراحت براش میرقصه!
چشمکی زد و اضافه کرد: البته فقط رقص، بدون هیچ لمس اضافه ای!
مردا بدون فکر کردن به سمت میز بازی هجوم بردن و یونجون از سودی که قرار بود گیرش بیاد قهقهه زد.
داشتن اون عقاب برای خودم؟!
برای مردی که تموم گرگ های ماده ی مهم زندگیش رو به مردای دیگه باخته بود، داشتن یه عقاب زیبا هرچند برای یک شب جذاب به نظر میرسید!
اما...
اما اگه تو شرطبندی شرکت میکردم و میباختم چی؟
یا اگه برنده میشدم و فردا خبرش به سیترا میرسید؟
برای بار هزارم تو زندگیم میخواستم رو خواسته قلبیم پا بزارم که چشمم به پسر رئیس باند اسکیچرز افتاد.
چرا اون دختر بهش چشمک زد؟!
حس مبارزه طلبیم جوشید. نباید میزاشتم اون
..... ادامه دارد......
(نویسنده سراب)
(از روبیکا)
ناشناس ما:🖤✨
https://nazarbazi.timefriend.net/16750082778186
ما رو به دوستاتون معرفی کنین:🖤🔥
https://rubika.ir/joinc/BGDEIHIF0HQARFFQLKQQIJWDALZDMJBY
#تلافی_ویرانگر_پایان_راه
#Part3
لبم رو خیس کردم: یه دختر روسی تو امریکا چکار میکنه و چرا باید بلد باشه عربی برقصه؟
یونجون با تمسخر نگاهم کرد: تو یه احمقی یا چی؟ به اون فرشته نگاه کن... اونجوری که داره رو صحنه پیچ و تاب میخوره، هر مرد سالمی فقط میخواد بفاکش بده و تو داری درمورد اینکه اینجا چه غلطی میکنه کنجکاوی میکنی؟
نفس داغم رو دادم بیرون: شاید من احمق باشم اما کودن نیستم، تو چرا انقدر اصرار داری فرشته ی رقاصت رو تو چشم من فرو کنی؟
یونجون با تاسف نگاهم کرد: چی داری میگی؟ اون رقاص وی ای پی منه، هیچ مردی حق نداره بهش نزدیک بشه، اون فقط میرقصه همه رو تشنه میبره لب چشمه و تشنه برمیگردونه و درنهایت همه مردایی که رقصش رو دیدن میتونن فقط با فکرش هرزه های دسته دوم رو بفاک بدن.
یه بار دیگه به دختر روی استیج نگاه کردم.
ناخواسته لبم رو خیس کردم.
اون باعث میشد بدنم داغ بشه!
با اینکه تو 24سال عمرم با دختری رابطه نداشتم، اما الان پایین تنه ام تقریبا داشت برای اون دختر التماس میکرد!
با پایان اهنگ، دختر به شدت باسنش رو لرزوند و در حالی که با چشمای خمارش چشمک جذابی حواله یکی از پسرای جوون میکرد، از روی صحنه خارج شد.
اخم کردم.
چرا از بین این همه ادم به اون پسر چشمک زد؟
یعنی به اون پسر تمایل داشت؟!
به پسر نگاه کردم و با کمی دقت شناختمش!
پسر رئیس باند اسکیچرز بود... یه پسر بور و ورزیده!
یونجون: خب اقایون، من امشب تصمیم گرفتم دست و دلباز باشم، امشب روی عقابم شرط میبندم، همون دختری که الان چشم همه رو خیره کرد، اگه کسی بتونه تو شرط بندی موفق بشه عقاب امشب رو تا صبح بدون استراحت براش میرقصه!
چشمکی زد و اضافه کرد: البته فقط رقص، بدون هیچ لمس اضافه ای!
مردا بدون فکر کردن به سمت میز بازی هجوم بردن و یونجون از سودی که قرار بود گیرش بیاد قهقهه زد.
داشتن اون عقاب برای خودم؟!
برای مردی که تموم گرگ های ماده ی مهم زندگیش رو به مردای دیگه باخته بود، داشتن یه عقاب زیبا هرچند برای یک شب جذاب به نظر میرسید!
اما...
اما اگه تو شرطبندی شرکت میکردم و میباختم چی؟
یا اگه برنده میشدم و فردا خبرش به سیترا میرسید؟
برای بار هزارم تو زندگیم میخواستم رو خواسته قلبیم پا بزارم که چشمم به پسر رئیس باند اسکیچرز افتاد.
چرا اون دختر بهش چشمک زد؟!
حس مبارزه طلبیم جوشید. نباید میزاشتم اون
..... ادامه دارد......
(نویسنده سراب)
(از روبیکا)
ناشناس ما:🖤✨
https://nazarbazi.timefriend.net/16750082778186
ما رو به دوستاتون معرفی کنین:🖤🔥
https://rubika.ir/joinc/BGDEIHIF0HQARFFQLKQQIJWDALZDMJBY
۳.۳k
۱۴ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.