چرا..
چرا..
♤♡◇♧♤♡◇♧♤♡◇♧
PART⁴
کوک:واسه اینکه پیشم باشی
ا.ت:حالت خوبه کوک؟من از کارم استعفا دادم که بیام اینجا اونوقت تو میگی کاری نمیخواد بکنم و فقط میخوای پیشت باشم؟
کوک:اره..میخوام همیشه جلوی چشمم باشی و ازت مطمئن باشم
ا.ت:مگه بردتم؟(برده)
کوک:نه..ولی میخوام ببینمت چون دوسِت دارم
ا.ت:هوففففففف
ویو جونگکوک
برنامه داشتم برای روز تولدش..یعنی ۷ روز دیگه سوپرایزش کنم برای همین نمیخواستم بفهمه اما خب نمیشد که همینجوری فکر کنه دارم خیانت میکنم..بعدازظهر ها هم که میخوام برم سالن واسه تولدش به جونگسو میسپرم برسونتش خونه.
بعد از ظهر_ویو ا.ت
جونگکوک میخواست بره بیرون و منم نگران بودم..گفته بود جونگسو منو برسونه
ا.ت:منم میام جونگکوک
کوک:چیی؟نه
ا.ت:چراا
کوک:اونجا حوصلت سر میره حسابی
ا.ت:تروخدااا
کوک:نچچ..جونگسو..
جونگسو:هوم؟
کوک:ا.ت رو ببر خونه لطفا
جونگسو:اوکی
کوک:خدافظ
ا.ت:اخه..
کوک:ا.ت؟
ا.ت:خدافظ(دلخور و مثلا قیافه گرفته)
جونگسو:بریم دیگه..ا.ت آمادهای؟
ا.ت:اوهوم
جونگسو:پس بریم
دستمو گرفت و رفتیم سوار ماشینش شدیم
ا.ت:جونگسو
سرشو اورد بالا
ا.ت:تو نمیدونی کوک کجا رفته؟
ویو جونگسو
میدونستم کجا میخواد بره..ولی کوک خودش گفته بود به ا.ت نگم...
جونگسو:نه
ا.ت:چراا..من مطمئنم تو میدونی..اون همچیو به تو میگه مگه میشه ندونی اخه
جونگسو:فعلا که شده..
ماشین و روشن کردم و راه افتادم به سمت خونهی ا.ت و جونگکوک..کوک گفته بود امشب پیششون بمونم.بلخره رسیدیم و ا.ت رفت تو اتاق منم رفتم تو یکی از اتاقای طبقهی بالا که کوک گفته بود برم.داشتم با کوک چت میکردم و درمورد رفتار ا.ت باهاش حرف میزدم که زنگ آیفون خورد.رفتم پایین و دیدم ا.ت در و باز کرده.
جونگسو:کی بود؟
ا.ت:دوستم..مشکلیه؟
جونگسو:اهان..نه
داشتم برمیگشتم اتاقم که صدای آشنایی به گوشم خورد..قطعا صدای دوست ا.ت بوده..ولی چرا انقدر واسه من آشنا بود؟دوییدم پایین تا مطمئن بشم..وقتی دیدمش.........
💄💄💄💄💄💄💄💄💄💄💄💄💄💄💄💄💄
بهبه جاااااان💃🏻💃🏻💃🏻💃🏻💃🏻💃🏻💃🏻💃🏻💃🏻💃🏻
اینجوریاست فیک من😎
این یکی کم شد چون تحت فشار بودم و نوشتمش🙄
پارت ۵ جبران میکنم❤️🩹❤️🩹💝
♤♡◇♧♤♡◇♧♤♡◇♧
PART⁴
کوک:واسه اینکه پیشم باشی
ا.ت:حالت خوبه کوک؟من از کارم استعفا دادم که بیام اینجا اونوقت تو میگی کاری نمیخواد بکنم و فقط میخوای پیشت باشم؟
کوک:اره..میخوام همیشه جلوی چشمم باشی و ازت مطمئن باشم
ا.ت:مگه بردتم؟(برده)
کوک:نه..ولی میخوام ببینمت چون دوسِت دارم
ا.ت:هوففففففف
ویو جونگکوک
برنامه داشتم برای روز تولدش..یعنی ۷ روز دیگه سوپرایزش کنم برای همین نمیخواستم بفهمه اما خب نمیشد که همینجوری فکر کنه دارم خیانت میکنم..بعدازظهر ها هم که میخوام برم سالن واسه تولدش به جونگسو میسپرم برسونتش خونه.
بعد از ظهر_ویو ا.ت
جونگکوک میخواست بره بیرون و منم نگران بودم..گفته بود جونگسو منو برسونه
ا.ت:منم میام جونگکوک
کوک:چیی؟نه
ا.ت:چراا
کوک:اونجا حوصلت سر میره حسابی
ا.ت:تروخدااا
کوک:نچچ..جونگسو..
جونگسو:هوم؟
کوک:ا.ت رو ببر خونه لطفا
جونگسو:اوکی
کوک:خدافظ
ا.ت:اخه..
کوک:ا.ت؟
ا.ت:خدافظ(دلخور و مثلا قیافه گرفته)
جونگسو:بریم دیگه..ا.ت آمادهای؟
ا.ت:اوهوم
جونگسو:پس بریم
دستمو گرفت و رفتیم سوار ماشینش شدیم
ا.ت:جونگسو
سرشو اورد بالا
ا.ت:تو نمیدونی کوک کجا رفته؟
ویو جونگسو
میدونستم کجا میخواد بره..ولی کوک خودش گفته بود به ا.ت نگم...
جونگسو:نه
ا.ت:چراا..من مطمئنم تو میدونی..اون همچیو به تو میگه مگه میشه ندونی اخه
جونگسو:فعلا که شده..
ماشین و روشن کردم و راه افتادم به سمت خونهی ا.ت و جونگکوک..کوک گفته بود امشب پیششون بمونم.بلخره رسیدیم و ا.ت رفت تو اتاق منم رفتم تو یکی از اتاقای طبقهی بالا که کوک گفته بود برم.داشتم با کوک چت میکردم و درمورد رفتار ا.ت باهاش حرف میزدم که زنگ آیفون خورد.رفتم پایین و دیدم ا.ت در و باز کرده.
جونگسو:کی بود؟
ا.ت:دوستم..مشکلیه؟
جونگسو:اهان..نه
داشتم برمیگشتم اتاقم که صدای آشنایی به گوشم خورد..قطعا صدای دوست ا.ت بوده..ولی چرا انقدر واسه من آشنا بود؟دوییدم پایین تا مطمئن بشم..وقتی دیدمش.........
💄💄💄💄💄💄💄💄💄💄💄💄💄💄💄💄💄
بهبه جاااااان💃🏻💃🏻💃🏻💃🏻💃🏻💃🏻💃🏻💃🏻💃🏻💃🏻
اینجوریاست فیک من😎
این یکی کم شد چون تحت فشار بودم و نوشتمش🙄
پارت ۵ جبران میکنم❤️🩹❤️🩹💝
۲.۷k
۱۳ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.