𝑫𝒊𝒍𝒆𝒎𝒎𝒂 𝒍𝒐𝒗𝒆 "Pt²⁶"
𝑫𝒊𝒍𝒆𝒎𝒎𝒂 𝒍𝒐𝒗𝒆 "Pt²⁶"
جونگ مین: خواهشش میکنمممم آقااا اون یه بچه استتتت...
با پیروزی نگاهی به صورت گریون جونگ مین کردم و از جام پاشدم.
وقتی مسیر حرکتم رو سمت ناری دید شروع کرد داد زدن...
جونگمین: نهههههههههه لطفاااا نهههههههه
اسلحه ام رو سمت سر ناری هدف گرفتم و گفتم.
کوک:_ انتخاب با خودت بود... میتونستی حرف بزنی!
جونگ مین: حرففففف میزنمممم لطفاااا منو بکشیدددد خواهش میکنم.
من هرگز یک دختر بچه بیگناه رو نمیکشتم اما باید از نقطه ضعفش استفاده میکردم تا گو..ه اضافی نخوره، اسمش رو میشه قدرت گذاشت!
اسلحه رو تو سر جاش که برگردوندم همچنان فقط صدای گریه تو فضا پیچیده بود.
ناری: داداشش داداششش
جونگ مین: نترسسس نارییی من کنارتممم نترسسس
با اشاره ای که کردم بچه رو بیرون بردن...
جونگ مین: تروخداااا ولش کنیددد
کوک:_ عاممم اون بستگی به حرفایی که بزنی داره... خب شروع کن.
جونگ مین: چ...چشم هرچی بخواید میگم.
کوک:_ زیر نظر کی کار میکنی؟!
جونگ مین: ا...اسمش ک..کیم سه شینگه... یه مر..مرد حدودا پنجاه ساله!
م...من تاحالا از نزدیک یکی دوباری بیشتر نبودم...
من فقط شرایت مالی خیلی ضعیفی داشتم و مجبور شدم دو سه باری براش کار کنم.
کوک:_ اوکی... خوبه زبونت باز شده! بقیه سوالا رو آدمام ازت میپرسن. اگه درست جواب ندی اول خواهر کوچولوی هفت ساله ات اول دستمالی میشه و بعد کشته!
با صدای بلند هق زد و سر تکون داد.
جونگ مین: به خدااا چیززز زیادییی نمیدونم!
کوک:_ موظفی بدونی...
و ازش دور شدم... چشماش رو که بستن از کارخونه بیرون زدم.
ناری رو دیدم که ترسیده بلند بلند گریه میکرد...
جونگ مین: خواهشش میکنمممم آقااا اون یه بچه استتتت...
با پیروزی نگاهی به صورت گریون جونگ مین کردم و از جام پاشدم.
وقتی مسیر حرکتم رو سمت ناری دید شروع کرد داد زدن...
جونگمین: نهههههههههه لطفاااا نهههههههه
اسلحه ام رو سمت سر ناری هدف گرفتم و گفتم.
کوک:_ انتخاب با خودت بود... میتونستی حرف بزنی!
جونگ مین: حرففففف میزنمممم لطفاااا منو بکشیدددد خواهش میکنم.
من هرگز یک دختر بچه بیگناه رو نمیکشتم اما باید از نقطه ضعفش استفاده میکردم تا گو..ه اضافی نخوره، اسمش رو میشه قدرت گذاشت!
اسلحه رو تو سر جاش که برگردوندم همچنان فقط صدای گریه تو فضا پیچیده بود.
ناری: داداشش داداششش
جونگ مین: نترسسس نارییی من کنارتممم نترسسس
با اشاره ای که کردم بچه رو بیرون بردن...
جونگ مین: تروخداااا ولش کنیددد
کوک:_ عاممم اون بستگی به حرفایی که بزنی داره... خب شروع کن.
جونگ مین: چ...چشم هرچی بخواید میگم.
کوک:_ زیر نظر کی کار میکنی؟!
جونگ مین: ا...اسمش ک..کیم سه شینگه... یه مر..مرد حدودا پنجاه ساله!
م...من تاحالا از نزدیک یکی دوباری بیشتر نبودم...
من فقط شرایت مالی خیلی ضعیفی داشتم و مجبور شدم دو سه باری براش کار کنم.
کوک:_ اوکی... خوبه زبونت باز شده! بقیه سوالا رو آدمام ازت میپرسن. اگه درست جواب ندی اول خواهر کوچولوی هفت ساله ات اول دستمالی میشه و بعد کشته!
با صدای بلند هق زد و سر تکون داد.
جونگ مین: به خدااا چیززز زیادییی نمیدونم!
کوک:_ موظفی بدونی...
و ازش دور شدم... چشماش رو که بستن از کارخونه بیرون زدم.
ناری رو دیدم که ترسیده بلند بلند گریه میکرد...
۵.۲k
۰۵ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.