چند پارتی از تهیونگ
چند پارتی از تهیونگ
۳/۳
نگاهی به خونش کرد تمیز بود ولی بلند شد و تمیز ترش کرد
یک ساعت بعد ...
تو خونه نشسته بود و منتظر اومدن ا.ت بود با صدای زنگ در سریع از جاش بلند شد نگاهی به خودش تو آینه قدی سالن کرد و سمت در رفت با باز کردن در چهره ا.ت نمایان شده بود تو اون لباس واقعا قشنگ شده بود
_س،سلام
+اومم ...سلام
_بیا تو
+ممنون آقای کیم
_اوه....راحت باش
+(لبخند)
تهیونگ ا.ت رو سمت مبل ها راهنمایی کرد
_چای یا قهوه؟!
+اممم...قهوه ...لطفاً
تهیونگ سمت آشپزخونه رفت و دو تا قهوه درست کرد
بعد از ده دقیقه با قهوه اومد و قهوه رو روی میز گذاشت
+گ،گفتید بیام اینجا ...کاری داشتید ؟!
_انقدر رسمی صحبت نکن
+ب،بله
_ده سال پیش رو یادته ؟!
+خب ...آره
_اون مرده ...اون مرده که ازت خواستگاری کرد چیشد ؟!
+ا.اون طلبکار بابام بود که ...قرار شد با من ازدواج کنه تا بدهی های بابام. رو ببخشه
_ا،ازدواج کردی ؟!
+نه ...فرار کردم و اومدم سئول ...اون هم دنبالم کرد اما پلیس دستگیرش کرد
_من اون روز داخل کافه بودم تا از یه نفر خواستگاری کنم
+خب؟!
_اون یه نفر به یه نفر دیگه جواب مثبت داد
+اون کی بود؟!
_تو بودی ...درسته تو بودی من میخواستم ازت خواستگاری کنم ولی تو یه نفر دیگه رو قبول کردی
+....
تهیونگ بلند شد و حلقه ازدواج رو تو دستش گرفت
_حالا میخوام دوباره شانسم رو امتحان کنم ....حاظری با کیم تهیونگ ...همون پسر عاشق ده سال پیش ازدواج کنی ؟!
ا.ت نگاهی به تهیونگ کرد شاید اگر میگفت عاشقش نبود دروغ بود اون تهیونگ رو خیلی دوست داشت ...حتی همون ده سال پیش
+بله
دستش رو جلو برد تهیونگ حلقه رو تو دستش کرد و دستش رو بوسید و بلند شد ل،ب هاش رو روی ل،ب های ا.ت گذاشت
و این بود آغاز زندگی جدید تهیونگ و ا.ت
پایان
نظر یادت نره رفیق!!
#bts#army#BTS#ARMY#BANGTAN#fake
۳/۳
نگاهی به خونش کرد تمیز بود ولی بلند شد و تمیز ترش کرد
یک ساعت بعد ...
تو خونه نشسته بود و منتظر اومدن ا.ت بود با صدای زنگ در سریع از جاش بلند شد نگاهی به خودش تو آینه قدی سالن کرد و سمت در رفت با باز کردن در چهره ا.ت نمایان شده بود تو اون لباس واقعا قشنگ شده بود
_س،سلام
+اومم ...سلام
_بیا تو
+ممنون آقای کیم
_اوه....راحت باش
+(لبخند)
تهیونگ ا.ت رو سمت مبل ها راهنمایی کرد
_چای یا قهوه؟!
+اممم...قهوه ...لطفاً
تهیونگ سمت آشپزخونه رفت و دو تا قهوه درست کرد
بعد از ده دقیقه با قهوه اومد و قهوه رو روی میز گذاشت
+گ،گفتید بیام اینجا ...کاری داشتید ؟!
_انقدر رسمی صحبت نکن
+ب،بله
_ده سال پیش رو یادته ؟!
+خب ...آره
_اون مرده ...اون مرده که ازت خواستگاری کرد چیشد ؟!
+ا.اون طلبکار بابام بود که ...قرار شد با من ازدواج کنه تا بدهی های بابام. رو ببخشه
_ا،ازدواج کردی ؟!
+نه ...فرار کردم و اومدم سئول ...اون هم دنبالم کرد اما پلیس دستگیرش کرد
_من اون روز داخل کافه بودم تا از یه نفر خواستگاری کنم
+خب؟!
_اون یه نفر به یه نفر دیگه جواب مثبت داد
+اون کی بود؟!
_تو بودی ...درسته تو بودی من میخواستم ازت خواستگاری کنم ولی تو یه نفر دیگه رو قبول کردی
+....
تهیونگ بلند شد و حلقه ازدواج رو تو دستش گرفت
_حالا میخوام دوباره شانسم رو امتحان کنم ....حاظری با کیم تهیونگ ...همون پسر عاشق ده سال پیش ازدواج کنی ؟!
ا.ت نگاهی به تهیونگ کرد شاید اگر میگفت عاشقش نبود دروغ بود اون تهیونگ رو خیلی دوست داشت ...حتی همون ده سال پیش
+بله
دستش رو جلو برد تهیونگ حلقه رو تو دستش کرد و دستش رو بوسید و بلند شد ل،ب هاش رو روی ل،ب های ا.ت گذاشت
و این بود آغاز زندگی جدید تهیونگ و ا.ت
پایان
نظر یادت نره رفیق!!
#bts#army#BTS#ARMY#BANGTAN#fake
۳.۰k
۱۷ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.