رمان یادت باشد ۱۴۰
#رمان_یادت_باشد #پارت_صد_و_چهل
دوست دارم من که می دانستم از این کارها زیاد انجام می دهد. کلی ذوق کردم. رحمید جان! تا من میرم سر یخچال تو بیا این آلوچه رو نصفشو بخور نصفشم نگه دار برای من. دلم نیومد تنهایی بخورم. وارد آشبپز خانه شدم، یک برگه دیدم که حمید با آهن ربا روی در یخچال چسبانده بود یک طرف ایام هفته را نوشته بود و بالای برگه نوشته بود ناهار، شام بعد داخل هر خانه نام یکی از ائمه را مشخص کرده بود. گفتم این
چیه آقا؟
گفت از این به بعد هر غذایی درست کردیم نذر یکی از ائمه باشه روز غذا رو با ذکر و نیت همون امام درست کن. این طوری باعث میشد ما هر روز غذایی که نذر اهل بیت شده بخوریم و روی نفسشون تاثیر مثبت داشته باشه. روی در یخچال هم چسبوندم که همیشه جوی چشممون باشه. به حدی از این طرح حمید خوشم آمده بود که به کل آب آلبالوی داخل یخچال یادم رفت! از آن به بعد موقع هم زدن غذا و آشپزی همیشه ذکر همان روز رو میگفتم و به نیت همان معصومی که داخل جدول مشخص شده بود غذا درست می کردم. حمید بعد از اینکه استقبال مادرم از این پیشنهاد را دید، یک جدول هم برای خانه آنها درست کرد. دوست داشت همه کارها با ذکر و توسل به ائمه باشد. نهار را که خوردیم، برای درست کردن آکواریوم زودتر از خانه بیرون رفت طبق معمول بچه های داخل کوچه دوره اش کردند. با اخلاق خوبی که داشت، همه دوست داشتند حتی به اندازه چند دقیقه با او و موتورش همبازی شوند. بوق موتور را می زدند و سوار ترک موتور می شدند. حمید هم که کشته مرده این کارها. با صبر و حوصله همه را راضی میکرد
#مدافع_حرم #شهید_سیاهکالی_مرادی #یادت_باشه
دوست دارم من که می دانستم از این کارها زیاد انجام می دهد. کلی ذوق کردم. رحمید جان! تا من میرم سر یخچال تو بیا این آلوچه رو نصفشو بخور نصفشم نگه دار برای من. دلم نیومد تنهایی بخورم. وارد آشبپز خانه شدم، یک برگه دیدم که حمید با آهن ربا روی در یخچال چسبانده بود یک طرف ایام هفته را نوشته بود و بالای برگه نوشته بود ناهار، شام بعد داخل هر خانه نام یکی از ائمه را مشخص کرده بود. گفتم این
چیه آقا؟
گفت از این به بعد هر غذایی درست کردیم نذر یکی از ائمه باشه روز غذا رو با ذکر و نیت همون امام درست کن. این طوری باعث میشد ما هر روز غذایی که نذر اهل بیت شده بخوریم و روی نفسشون تاثیر مثبت داشته باشه. روی در یخچال هم چسبوندم که همیشه جوی چشممون باشه. به حدی از این طرح حمید خوشم آمده بود که به کل آب آلبالوی داخل یخچال یادم رفت! از آن به بعد موقع هم زدن غذا و آشپزی همیشه ذکر همان روز رو میگفتم و به نیت همان معصومی که داخل جدول مشخص شده بود غذا درست می کردم. حمید بعد از اینکه استقبال مادرم از این پیشنهاد را دید، یک جدول هم برای خانه آنها درست کرد. دوست داشت همه کارها با ذکر و توسل به ائمه باشد. نهار را که خوردیم، برای درست کردن آکواریوم زودتر از خانه بیرون رفت طبق معمول بچه های داخل کوچه دوره اش کردند. با اخلاق خوبی که داشت، همه دوست داشتند حتی به اندازه چند دقیقه با او و موتورش همبازی شوند. بوق موتور را می زدند و سوار ترک موتور می شدند. حمید هم که کشته مرده این کارها. با صبر و حوصله همه را راضی میکرد
#مدافع_حرم #شهید_سیاهکالی_مرادی #یادت_باشه
۵.۶k
۰۳ فروردین ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.