دانش آموز جدید پارت۶

دانش آموز جدید پارت ۶
پشتش به من بود و فقط به دستاش که توی هم گره زده بود و روی میز گذاشته بود و
بهشون زل زده بود. با ورود من از جاش تکون نخورد. با این حساب منو ندیده بود. آقای
لی بهم اشاره کرد که بیام کنار یونگی بشینم. منم خیلی مؤدبانه رفتم کنارش نشتم
لی: یونگهوا...میتونی ی لطفی در حقم بکنی؟
_ البته...چه کمکی از دست من بر میاد؟
لی: از وضعیت درسی یونگی خبر داری؟
_ آمممم...راستش تا حاال بهش توجه نکردم ولی تمروز از دستش خیلی عصبانی بودید
معلم فیزیک، آقای پارک که از همشون عصبی تر بود یهو از کوره در رفت و بلند داد زد
پارک: تمام ما معلما از دستش روانی شدیم! پسره ی گستاخ حتی حاظر نیست الی کتاباشو
باز کنه!! یک سال درس خوندن رو گزاشتی کنار و پارسال سال سوم رو هم افتادی!! اگر به
خاطر آقای پارک نبود نمیزاشتم پاشو تو مدرسمون بزاره
یونگی هنوز به دستاش زل زده بود و تازه متوجه اخمش شدم
رو به یونگی کرد و گفت

ارک: یااا...تو االن 21 سالته...االن باید دنبال کار باشی نه اینکه با ما سرو کله بزنی...
لی: آقای پارک شأن خودتون رو حفظ کنید.
بعد رو به من کرد و خواست حرفی بزنه که خانم کوان زود تر شروع کرد به حرف زدن
کوان: یونگ...حرف حساب ما اینه...احمقانه به نظر میرسه ولی...ما معلما از دستش عصبی
شدیم و تنها راهی که به ذهنمون رسید تو بودی چون شما بهتر همدیگه رو درک میکنین به
هر حال هم کالسین و این جور حرفا...اگه کل جهشی هاتو بشماریم فکر کنم یه سه تایی
بشه...ازت. میخوایم. کمکمون کنی...لطفاً تا یک ماه زیر نظرت باشه و توی درساش کمکش
کن و مجبورش کن حداقل کتاباشو باز کنه...و اینم اضافه کنم به تنها کسی که توی مدرسه
بهش اطمینان داشتیم تو بودی...االنم با خودت ببرش خونتون و...
یونگی پرید وسط حرفش و گفت
= پدرم اجازه نمیده
خانم کوان قاطع و محکم بال فاصله گفت
کوان: از پدرت اجازه میگیرم...سعی کن مجبورش کنی درس بخونه تا حداقل دوباره امسال
رو نیوفته
دیدگاه ها (۱۶)

دانش آموز جدید پارت ۷

دانش آموز جدید پارت ۸

دانش آموز جدید پارت ۵ بیرون. رفتم سمتشون. سول هی ی نیشخند شی...

دانش آموز جدید پارت ۴

《 ازدواج نافرجام 》⁦(⁠๑⁠˙⁠❥⁠˙⁠๑⁠)⁩ پارت 81 ⁦(⁠๑⁠˙⁠❥⁠˙⁠๑⁠)⁩یون...

#سناریو⭑⭑⭑⭑⭑⭑⭑⭑⭑⭑⭑⭑⭑⭑⭑⭑⭑⭑⭑⭑⭑دازای: چند روزی از شروع مدارس می...

برده ﴾ ۴۲ part جیمین خبیث خندید و از زیره میز پاشو زد به پای...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط