پارت نهم. رد پا
صبح بعد رفتم و با کلی اصرار نقشه رو از هری گرفتم. نیمه شب که مطمن بودم همه خوابن چوبدستی و نقشه رو دستم گرفتم و ارون به سمت راهرو حرکت کردم هیج صدایی ازم در نیومده بود به کتابخونه که رسیدم (لوموس) رو گرفتم. حس کردم کسی اونجاست ولی اهمیت ندادم بلاخره کتابی که میخواستم رو پیدا کردم و کنارش کتابی بود به اسم(معجون های تفییر شکل) اونو هم برداشتم و یک لحظه نقشه رو نگاه کردم کسی نزدیک من بود دقیقا پت ستون ها یواش فرار کردم از اون دور شدم اما چرت رد پا اسم نداشت؟ وقتی نزدیک خوابگاه رسیدم کسایی که احتمال داره اونجا باشن رو چک کردم. پرفسور اسنیپ تو دفترش بود امبریج و دامبلدور هم همینطور
رد پا خیلی به من نزدیک شده بود. ولی نمیدیدمش سعی کردم فرار کنم اما به بن بست خورده بودم اگر هم از اونطرف میرفتم به رد پا نزدیک میشدم چوبدستی ام رو اماده گرفتم و عقب عقب رفتم تسلیم شده بودم
ردپا روبروی........
رد پا خیلی به من نزدیک شده بود. ولی نمیدیدمش سعی کردم فرار کنم اما به بن بست خورده بودم اگر هم از اونطرف میرفتم به رد پا نزدیک میشدم چوبدستی ام رو اماده گرفتم و عقب عقب رفتم تسلیم شده بودم
ردپا روبروی........
۳.۳k
۲۶ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.