"چند پارتی"
"چند پارتی"
وقتی بارداری و کتکت میزنه و....🐳🧸پارت اخر:////
می سون{با درد عجیبی که توی سرم پیچیده بود چشمام رو باز کردم...با حس سنگینی چیزی روی دستم نگاهی به دستم انداختم و با دیدن جونگ کوک که سرش روی دستم بود و خواب رفته بود لبخند محوی زدم... با یادآوری اتفاقات اخیر لبخند روی لبم خشک شد...دستم رو تکون ریزی دادم تا از زیر سرش بکشم بیرون که با تکون دادن دست من چشماش رو باز کرد...با دیدن چشمای باز من از سر جاش بلند شد.
جونگ کوک{می...می سوناا بیدار شدی؟...حالت خوبه؟
می سون{خوبم*سرد*
جونگ کوک{می سون من...من واقعا متاسفم...ازت میخوام منو ببخشی هر چند که من کار من بخشودنی نیست*ناراحت*
می سون{
جونگ کوک{بزار توضیح بدم که دیروز چی شد...سهامدار شرکت آقای کیم رو که یادته؟
می سون{*تکون دادن سر*
جونگ کوک{چند ماه پیش اومد و پسرش رو به عنوان حسابدار معرفی کرد و ازم خواست بزارم به عنوان حسابدار تو شرکتم کار کنه...بهش اعتماد داشتم چون هوش و ذکاوتی که داشت درست مثل پدرش بود...اما دیروز متوجه شدم که مدارک مهمی رو که بهش داده بودم تا بررسی کنه رو برداشته و فرار کرده...اون مدارک برای شرکت خیلی مهم بود و نبود اونا ممکنه باعث ورشکسته شدن شرکت بشه، دیروز اینقدر عصبانی بودم که هیچی جلوم رو نمیگرفت بخاطر همین تصمیم گرفتم یکم برم بار تا حالم عوض بشه ولی زیاده روی کردم *سرشو پایین انداخت* و بقیشم که میدونی چی شد...حالا منو میبخشی؟
می سون{قول میدی دیگه روم دست بلند نکنی؟
جونگ کوک{گونه ای رو که بهش سیلی زده بودم رو بوسیدم و گفتم...قول میدم عروسکم:))))))
~~~~~~~~~~~~~~~~~
شرمنده توت فرنگیام این چند روز خیلی سرم شلوغ بود و درگیر بودم بخاطر همین دیر گذاشتم...و اینکه ببخشید نتونستم به کامنتاتون جواب بدم...فردا حتما جواب میدم🐾🐨
وقتی بارداری و کتکت میزنه و....🐳🧸پارت اخر:////
می سون{با درد عجیبی که توی سرم پیچیده بود چشمام رو باز کردم...با حس سنگینی چیزی روی دستم نگاهی به دستم انداختم و با دیدن جونگ کوک که سرش روی دستم بود و خواب رفته بود لبخند محوی زدم... با یادآوری اتفاقات اخیر لبخند روی لبم خشک شد...دستم رو تکون ریزی دادم تا از زیر سرش بکشم بیرون که با تکون دادن دست من چشماش رو باز کرد...با دیدن چشمای باز من از سر جاش بلند شد.
جونگ کوک{می...می سوناا بیدار شدی؟...حالت خوبه؟
می سون{خوبم*سرد*
جونگ کوک{می سون من...من واقعا متاسفم...ازت میخوام منو ببخشی هر چند که من کار من بخشودنی نیست*ناراحت*
می سون{
جونگ کوک{بزار توضیح بدم که دیروز چی شد...سهامدار شرکت آقای کیم رو که یادته؟
می سون{*تکون دادن سر*
جونگ کوک{چند ماه پیش اومد و پسرش رو به عنوان حسابدار معرفی کرد و ازم خواست بزارم به عنوان حسابدار تو شرکتم کار کنه...بهش اعتماد داشتم چون هوش و ذکاوتی که داشت درست مثل پدرش بود...اما دیروز متوجه شدم که مدارک مهمی رو که بهش داده بودم تا بررسی کنه رو برداشته و فرار کرده...اون مدارک برای شرکت خیلی مهم بود و نبود اونا ممکنه باعث ورشکسته شدن شرکت بشه، دیروز اینقدر عصبانی بودم که هیچی جلوم رو نمیگرفت بخاطر همین تصمیم گرفتم یکم برم بار تا حالم عوض بشه ولی زیاده روی کردم *سرشو پایین انداخت* و بقیشم که میدونی چی شد...حالا منو میبخشی؟
می سون{قول میدی دیگه روم دست بلند نکنی؟
جونگ کوک{گونه ای رو که بهش سیلی زده بودم رو بوسیدم و گفتم...قول میدم عروسکم:))))))
~~~~~~~~~~~~~~~~~
شرمنده توت فرنگیام این چند روز خیلی سرم شلوغ بود و درگیر بودم بخاطر همین دیر گذاشتم...و اینکه ببخشید نتونستم به کامنتاتون جواب بدم...فردا حتما جواب میدم🐾🐨
۵۸.۲k
۰۷ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.