رویای تو :) پارت ۱۶
رویای تو :) پارت ۱۶
وارد عمارت شدن و به سمت اتاق جیمین حرکت کردن
در حالی که تهیونگ با نگاهش همه چیز رو برانداز میکرد چشمش به دوربین های مخفی ای افتاد که تقریبا هیچکس نتونسته بود شناسایی کنه . دیوار های بلند با سقف شیب دار که لوستر های بزرگی ازش آویزون بودن . راهرویی با در های سفید که تضاد زیبایی بادیوار داشتن
ته : عمارت قشنگیه
هیچ حرف دیگه رد و بدل نشد تا به اتاق جیمین رسیدن
ولی وقتی جونگکوک خواست در رو باز کنه
جیمین از اومد بیرون
نگاهی بهشون انداخت و بدون هیچ تعجبی روبروشون ایستاد
جیمین : چیزی شده جونگکوک ؟!
نیم نگاهی به تهیونگ انداخت و ادامه داد : از دیدنتون خوشحالم جناب کیم .
تهیونگ : منم همینطور . مستر پارک .
جونگکوک : جیمین ، از امروز تهیونگ دوست پسر منه
جیمین : واقعا ؟! بهتون تبریک میگم . هر چند از موهاتون معلومه . بهتون میاد من دارم میرم بیرون . بهم زنگ نزن ، کار دارم .
کوک : یونگی هیونگ کجاست ؟
جیمین : نمیدونم ، زیاد با من حرف نمیزنه . احتمالا رفته شرکت .
و از عمارت خارج شد
تهیونگ رو به کوک کرد و گفت : پوشش مخفیت برای اینکه بهت شک نکنن چیه ؟
کوک : شرکت توزیع اسلحه برای افسر های پلیس .
ته : جالبه ، ازش خوشم میاد . از منم ...
وقتی که جونگکوک پرید وسط حرفش ساکت شد
کوک : پوشش تو یه بانک توی بوسان و یک الماس آلمانیه . باید اعتراف کنم همیشه دلم میخواست الماست رو ببینم
ته : میتونیم بعدا بریم اونجا . البته قبلش باید روی رابطه مون کار کنیم .
و نیم نگاهی بهش انداخت
ادامه دارد 🍒✨
یونمین هم داره
وارد عمارت شدن و به سمت اتاق جیمین حرکت کردن
در حالی که تهیونگ با نگاهش همه چیز رو برانداز میکرد چشمش به دوربین های مخفی ای افتاد که تقریبا هیچکس نتونسته بود شناسایی کنه . دیوار های بلند با سقف شیب دار که لوستر های بزرگی ازش آویزون بودن . راهرویی با در های سفید که تضاد زیبایی بادیوار داشتن
ته : عمارت قشنگیه
هیچ حرف دیگه رد و بدل نشد تا به اتاق جیمین رسیدن
ولی وقتی جونگکوک خواست در رو باز کنه
جیمین از اومد بیرون
نگاهی بهشون انداخت و بدون هیچ تعجبی روبروشون ایستاد
جیمین : چیزی شده جونگکوک ؟!
نیم نگاهی به تهیونگ انداخت و ادامه داد : از دیدنتون خوشحالم جناب کیم .
تهیونگ : منم همینطور . مستر پارک .
جونگکوک : جیمین ، از امروز تهیونگ دوست پسر منه
جیمین : واقعا ؟! بهتون تبریک میگم . هر چند از موهاتون معلومه . بهتون میاد من دارم میرم بیرون . بهم زنگ نزن ، کار دارم .
کوک : یونگی هیونگ کجاست ؟
جیمین : نمیدونم ، زیاد با من حرف نمیزنه . احتمالا رفته شرکت .
و از عمارت خارج شد
تهیونگ رو به کوک کرد و گفت : پوشش مخفیت برای اینکه بهت شک نکنن چیه ؟
کوک : شرکت توزیع اسلحه برای افسر های پلیس .
ته : جالبه ، ازش خوشم میاد . از منم ...
وقتی که جونگکوک پرید وسط حرفش ساکت شد
کوک : پوشش تو یه بانک توی بوسان و یک الماس آلمانیه . باید اعتراف کنم همیشه دلم میخواست الماست رو ببینم
ته : میتونیم بعدا بریم اونجا . البته قبلش باید روی رابطه مون کار کنیم .
و نیم نگاهی بهش انداخت
ادامه دارد 🍒✨
یونمین هم داره
۷.۴k
۱۲ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.