رویای تو :) پارت ۱۸
رویای تو :) پارت ۱۸
جونگکوک نگاهی بهش انداخت
لجباز تر از اون بود که بخواد با تهیونگ به اون مراسم بره
از روی تختش بلند شد و روبروی تهیونگ ایستاد
کوک : دیگه اینکارو نکن
تهیونگ ابرو هاشو بالا انداخت و زل زد به پسر روبروش . تصمیم گرفت یکم اذیتش کنه
تهیونگ: کدوم کار ؟!
جونگکوکی با حالتی که هر کسی میتونست احساس خطر کنه بهش نزدیک شد
صورتش رو مقابل صورتش قرار داد و در حالی که چشماش از خشم برق میزدن
توی چشمای تهیونگ خیره شد .
کوک : نمیتونی من رو مجبور به کاری که نمیخوام بکنی
تهیونگ: باید با من بیای جئون. اینجوری میتونیم متحد بشیم و همینطور ...
مکث کرد ولی با اعتماد به نفس بیشتری ادامه داد : و همینطور قوی تر . میتونیم هممون یه باند بشیم
جونگکوک : میخوای متحد بشیم ؟ که بتونی قدرتمند تر بشی ؟ که بتونی وقتی دیگه هیچکس نتونست مقابلت بایسته ، خیانت کنی ؟
سرشو به یک طرف کج کرد و ادامه داد : اونقدرا هم احمق نیستم که اجازه بدم همچین کاری بکنی .
تهیونگ : هر جور راحتی
از روی تخت بلند شد و از اتاق خارج شد از پله ها پایین رفت و وقتی به سالن رسید دستی بازوش رو گرفت
برگشت و نگاهشو به جونگ کوک که دستش رو گرفته بود انداخت
ته : چیه ؟
کوک : فردا ساعت چند میای دنبالم ؟ اصلا کجا میخوایم بریم ؟
ته : ساعت ۱۰ صبح میام ، فردا برات توضیح میدم
ادامه دارد ...
.........................................................
بچه ها واقعا ببخشید دیر به دیر میزارم ⌚️🥲
نمیخوام بهونه بیارم اما
سرم خیلی شلوغ شده و همچنین احساس میکنم بدترین فیک جهان رو دارم مینویسم ♡
ببخشید امشب یه پارت دیگه هم میزارم ✨️🌠
جونگکوک نگاهی بهش انداخت
لجباز تر از اون بود که بخواد با تهیونگ به اون مراسم بره
از روی تختش بلند شد و روبروی تهیونگ ایستاد
کوک : دیگه اینکارو نکن
تهیونگ ابرو هاشو بالا انداخت و زل زد به پسر روبروش . تصمیم گرفت یکم اذیتش کنه
تهیونگ: کدوم کار ؟!
جونگکوکی با حالتی که هر کسی میتونست احساس خطر کنه بهش نزدیک شد
صورتش رو مقابل صورتش قرار داد و در حالی که چشماش از خشم برق میزدن
توی چشمای تهیونگ خیره شد .
کوک : نمیتونی من رو مجبور به کاری که نمیخوام بکنی
تهیونگ: باید با من بیای جئون. اینجوری میتونیم متحد بشیم و همینطور ...
مکث کرد ولی با اعتماد به نفس بیشتری ادامه داد : و همینطور قوی تر . میتونیم هممون یه باند بشیم
جونگکوک : میخوای متحد بشیم ؟ که بتونی قدرتمند تر بشی ؟ که بتونی وقتی دیگه هیچکس نتونست مقابلت بایسته ، خیانت کنی ؟
سرشو به یک طرف کج کرد و ادامه داد : اونقدرا هم احمق نیستم که اجازه بدم همچین کاری بکنی .
تهیونگ : هر جور راحتی
از روی تخت بلند شد و از اتاق خارج شد از پله ها پایین رفت و وقتی به سالن رسید دستی بازوش رو گرفت
برگشت و نگاهشو به جونگ کوک که دستش رو گرفته بود انداخت
ته : چیه ؟
کوک : فردا ساعت چند میای دنبالم ؟ اصلا کجا میخوایم بریم ؟
ته : ساعت ۱۰ صبح میام ، فردا برات توضیح میدم
ادامه دارد ...
.........................................................
بچه ها واقعا ببخشید دیر به دیر میزارم ⌚️🥲
نمیخوام بهونه بیارم اما
سرم خیلی شلوغ شده و همچنین احساس میکنم بدترین فیک جهان رو دارم مینویسم ♡
ببخشید امشب یه پارت دیگه هم میزارم ✨️🌠
۵.۸k
۲۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.