ارباب خشن من
ارباب_خشن_من
Part 4
ات: من میرم ولی اینو بدونین یروزی میاد که شما هم مثل من حتا بیشتر از من عذاب میکشین
تهیونگ: دختره رو ببرین
بادیگاردا: چشم قربان
ات: اومدن از دستم گرفتن و بردن بیرون و سوار ماشین کردن که اون اربابه هم اومد نشست کنارم یکم ازش فاصله گرفتم بعد از ۱ ساعت ماشین جلوی یه عمارت خیلی بزرگ ایستاد ارباب پیاده شد و به بادیگاردا گفت
تهیونگ: دختره رو ببرین پیش هانا تا قوانین رو بهش بگه
بادیگاردا: چشم
ات: کنارم ایسادن و گفتن از این طرف هر جا میگفتن میرفتم بردتم تو یه اتاق یه خانم بود
هانا: دختره اینه
بادیگارد: بله خانم
هانا: باش شما میتونین برین
بادیگارده: چشم
هانا: هی تو اسمت چیه
ات: من اسمم اته
هانا: اسمت بدک نیس چند سالته
ات: ۱۷
هانا پوزخند زد: هه دلم برات میسوزه تو این سن شدی زن ارباب
ات:م..منظورتون چیه
هانا: نمیدونستی برا چی اینجایی بدبخت
ات: من..من فک میکردم فقط اومدم خدمتکار باشم
هانا: بیا بشین میخوام قوانین رو بگم
ات: رفتم نشستم رو صندلی
هانا: ۱ هرگز از دستورات ارباب سرپیچی نکن ۲ هرگز از عمارت فرار نکن چون بد تنبیه میشی ۳ ارباب هر وقت بهت نیاز داشت بدون تردید باید قبول کنی اگه قبول نکنی رابطه بسیار خشنی قراره داشته باشی ولی اگه قبول کنی شاید یکم آروم باشه ۴ با هیچ بادیگاردی نباید هم صحبت بشی بجز ارباب نباید هیچی مردی رو دوست داشته باشی
ات: یعنی حق عاشق شدن رو هم نداریم
هانا: هر زنی پا به عمارت میزاره زن ارباب محسوب میشه و تو آخرین زن اربابی و باید به زن اول و دوم و احترام بزاری
ات: ببخشید میتونم بپرسم ارباب چند تا زن داره
هانا: با تو میشه ۳ تا
ات: وات ولی به قیافش نمیخوره دو تا زن داشته باشه
هانا: چون ارباب هست باید یه وارث داشته باشه که هیچکدوممون نتونستیم براش وارث بیاریم برا همین تعجب نکن بایدم دو تا زن داشته باشه هیونجین و منو خانم بزرگ گرفته هیچکدوم نتونستیم یه وارث بیاریم تو رو خانم بزرگ انتخاب نکرده ارباب انتخاب کرده و امیدوارم تو دیگه نا امیدش نکنی و یه وارث به دنیا بیاری تازه با زن اول ارباب که اسمش هیونجین هست در نیوفت باید بگم چون دختر برادر خانم بزرگه هست نباید بهش چیزی بگیم همه ازش باید اطاعت کنن حتا تو و من......
#بی_تی_اس
تو رو جدتون دهنم رو صاف نکنید ❤
امتحان دارمم😭💔
Part 4
ات: من میرم ولی اینو بدونین یروزی میاد که شما هم مثل من حتا بیشتر از من عذاب میکشین
تهیونگ: دختره رو ببرین
بادیگاردا: چشم قربان
ات: اومدن از دستم گرفتن و بردن بیرون و سوار ماشین کردن که اون اربابه هم اومد نشست کنارم یکم ازش فاصله گرفتم بعد از ۱ ساعت ماشین جلوی یه عمارت خیلی بزرگ ایستاد ارباب پیاده شد و به بادیگاردا گفت
تهیونگ: دختره رو ببرین پیش هانا تا قوانین رو بهش بگه
بادیگاردا: چشم
ات: کنارم ایسادن و گفتن از این طرف هر جا میگفتن میرفتم بردتم تو یه اتاق یه خانم بود
هانا: دختره اینه
بادیگارد: بله خانم
هانا: باش شما میتونین برین
بادیگارده: چشم
هانا: هی تو اسمت چیه
ات: من اسمم اته
هانا: اسمت بدک نیس چند سالته
ات: ۱۷
هانا پوزخند زد: هه دلم برات میسوزه تو این سن شدی زن ارباب
ات:م..منظورتون چیه
هانا: نمیدونستی برا چی اینجایی بدبخت
ات: من..من فک میکردم فقط اومدم خدمتکار باشم
هانا: بیا بشین میخوام قوانین رو بگم
ات: رفتم نشستم رو صندلی
هانا: ۱ هرگز از دستورات ارباب سرپیچی نکن ۲ هرگز از عمارت فرار نکن چون بد تنبیه میشی ۳ ارباب هر وقت بهت نیاز داشت بدون تردید باید قبول کنی اگه قبول نکنی رابطه بسیار خشنی قراره داشته باشی ولی اگه قبول کنی شاید یکم آروم باشه ۴ با هیچ بادیگاردی نباید هم صحبت بشی بجز ارباب نباید هیچی مردی رو دوست داشته باشی
ات: یعنی حق عاشق شدن رو هم نداریم
هانا: هر زنی پا به عمارت میزاره زن ارباب محسوب میشه و تو آخرین زن اربابی و باید به زن اول و دوم و احترام بزاری
ات: ببخشید میتونم بپرسم ارباب چند تا زن داره
هانا: با تو میشه ۳ تا
ات: وات ولی به قیافش نمیخوره دو تا زن داشته باشه
هانا: چون ارباب هست باید یه وارث داشته باشه که هیچکدوممون نتونستیم براش وارث بیاریم برا همین تعجب نکن بایدم دو تا زن داشته باشه هیونجین و منو خانم بزرگ گرفته هیچکدوم نتونستیم یه وارث بیاریم تو رو خانم بزرگ انتخاب نکرده ارباب انتخاب کرده و امیدوارم تو دیگه نا امیدش نکنی و یه وارث به دنیا بیاری تازه با زن اول ارباب که اسمش هیونجین هست در نیوفت باید بگم چون دختر برادر خانم بزرگه هست نباید بهش چیزی بگیم همه ازش باید اطاعت کنن حتا تو و من......
#بی_تی_اس
تو رو جدتون دهنم رو صاف نکنید ❤
امتحان دارمم😭💔
۲۳.۱k
۰۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.