𝗣𝗮𝗿⁹⁷
𝗣𝗮𝗿⁹⁷
𝗙𝗮𝗸𝗲 𝗻𝗮𝗺𝗲: 𝗬𝗮𝘀
𝘀𝗲𝗰𝗼𝗻𝗱 𝗰𝗵𝗮𝗽𝘁𝗲𝗿
نایون: دروغ نميگه، خودم صداتو شنیدم عوضی، تو حتی به زن عموتم رحم نکردی که...
تهیونگ: بیا بریم تو خونه کارت دارم.
نایون: دست مو ول کن.
تهیونگ: میگم کارت دارم.
نایون جیغ زد:
نایون: من با تو کاری ندارم ولم کن.
تهیونگ: حرف میزنیم، همه چیو که بهت گفتم، بعد هر وقت دوست داشتی برو.
نایون: نمیخوام، نمیخوام، ولم کن عوضی، تو منو هم فريب دادی، به بابا میگم که...
تهیونگ: تو غلط میکنی به کسی چیزی بگی، بیا اینجا ببینم...
با خشم اینو گفت و توی یه حرکت نایون رو از روی پله کشید بالا.
نایون با گریه جیغ زد:
نایون: ولم کن....
من هنوز گیجِ رفتارش بودم، تهیونگ مثل آدمی که رو دست خورده باشه عصبی بود و نمیدونم چطوری میخواست نایون رو قانع کنه که همه چیز دروغ بوده.
نایون جیغ میزد، تقلا میکرد و تا دستش رو از میون دست تهیونگ در بیاره،اما موفق نبود.
گريه اش که بلند شد و هق هق کرد، دلم به درد اومد و پشیمون شدم برای این تصمیمِ احمقانه.
نتونستم تحمل کنم، رفتم جلو و رو به تهیونگ گفتم:
ا/ت: ولش کن...
تهیونگ انگار تازه متوجه شد منم اونجام.
در حالی که دست نایون میون دستش بود، یهو چنگ زد به موهام، موهام رو از پشت سرم گرفت و صورتم رو به صورتش نزدیک کرد و با خشم توی صورتم غرید:
تهیونگ: چوب خطت زیاد شده.... به حسابِ تو هم میرسم، یهجوری که به زمینِ گرم بیفتی.
نگاه خشنش یه درو توی صورتم چرخید و بعد قفل چشمام شد،زمزمه کرد:
تهیونگ: امروزو برات جهنم میکنم دختره ی پاپَتی.
نایون رو هل داد توی خونه و تا پیچید، کسی دستش رو از پشت کشید و همین که تهیونگ به طرفش برگشت مشتی توی صورتش زده شد و کوبیدش به دیوار و پی در پی شروع کرد به زدنش.
برای چند لحظه توی شوک عمیقی فرو رفتم.
اگه شونه های پهنش رو نمیشناختم، فکر میکردم یا یکی از همسایه های تهیونگ باشه.
دلم از ترس فرو ریخت و به مشت زدنِ جونگ کوک نگاه میکردم.
به خاطر کاری که داشت اونقدر سنگین و قوی بود که حس میکردم توی مشت بعدی الان جونش بالا میاد.
سریع به سمتش رفتم و دستش رو از پشتِ سر کشیدم و گفتم:
ا/ت: بسه...بسه جونگ کوک،الان میکشیش.
قدمی عقب اومد.
نفس نفس میزد و دکمه ی جلوی پیرهنش پاره شده بود.
انگشتش رو به طرف تهیونگ گرفت و با عصبانیت براش خط و نشون کشيد:
•پارت نود و هفتم•
•یاس•
𝗙𝗮𝗸𝗲 𝗻𝗮𝗺𝗲: 𝗬𝗮𝘀
𝘀𝗲𝗰𝗼𝗻𝗱 𝗰𝗵𝗮𝗽𝘁𝗲𝗿
نایون: دروغ نميگه، خودم صداتو شنیدم عوضی، تو حتی به زن عموتم رحم نکردی که...
تهیونگ: بیا بریم تو خونه کارت دارم.
نایون: دست مو ول کن.
تهیونگ: میگم کارت دارم.
نایون جیغ زد:
نایون: من با تو کاری ندارم ولم کن.
تهیونگ: حرف میزنیم، همه چیو که بهت گفتم، بعد هر وقت دوست داشتی برو.
نایون: نمیخوام، نمیخوام، ولم کن عوضی، تو منو هم فريب دادی، به بابا میگم که...
تهیونگ: تو غلط میکنی به کسی چیزی بگی، بیا اینجا ببینم...
با خشم اینو گفت و توی یه حرکت نایون رو از روی پله کشید بالا.
نایون با گریه جیغ زد:
نایون: ولم کن....
من هنوز گیجِ رفتارش بودم، تهیونگ مثل آدمی که رو دست خورده باشه عصبی بود و نمیدونم چطوری میخواست نایون رو قانع کنه که همه چیز دروغ بوده.
نایون جیغ میزد، تقلا میکرد و تا دستش رو از میون دست تهیونگ در بیاره،اما موفق نبود.
گريه اش که بلند شد و هق هق کرد، دلم به درد اومد و پشیمون شدم برای این تصمیمِ احمقانه.
نتونستم تحمل کنم، رفتم جلو و رو به تهیونگ گفتم:
ا/ت: ولش کن...
تهیونگ انگار تازه متوجه شد منم اونجام.
در حالی که دست نایون میون دستش بود، یهو چنگ زد به موهام، موهام رو از پشت سرم گرفت و صورتم رو به صورتش نزدیک کرد و با خشم توی صورتم غرید:
تهیونگ: چوب خطت زیاد شده.... به حسابِ تو هم میرسم، یهجوری که به زمینِ گرم بیفتی.
نگاه خشنش یه درو توی صورتم چرخید و بعد قفل چشمام شد،زمزمه کرد:
تهیونگ: امروزو برات جهنم میکنم دختره ی پاپَتی.
نایون رو هل داد توی خونه و تا پیچید، کسی دستش رو از پشت کشید و همین که تهیونگ به طرفش برگشت مشتی توی صورتش زده شد و کوبیدش به دیوار و پی در پی شروع کرد به زدنش.
برای چند لحظه توی شوک عمیقی فرو رفتم.
اگه شونه های پهنش رو نمیشناختم، فکر میکردم یا یکی از همسایه های تهیونگ باشه.
دلم از ترس فرو ریخت و به مشت زدنِ جونگ کوک نگاه میکردم.
به خاطر کاری که داشت اونقدر سنگین و قوی بود که حس میکردم توی مشت بعدی الان جونش بالا میاد.
سریع به سمتش رفتم و دستش رو از پشتِ سر کشیدم و گفتم:
ا/ت: بسه...بسه جونگ کوک،الان میکشیش.
قدمی عقب اومد.
نفس نفس میزد و دکمه ی جلوی پیرهنش پاره شده بود.
انگشتش رو به طرف تهیونگ گرفت و با عصبانیت براش خط و نشون کشيد:
•پارت نود و هفتم•
•یاس•
۸.۵k
۰۱ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.