𝗣𝗮𝗿⁹⁹
𝗣𝗮𝗿⁹⁹
𝗙𝗮𝗸𝗲 𝗻𝗮𝗺𝗲: 𝗬𝗮𝘀
𝘀𝗲𝗰𝗼𝗻𝗱 𝗰𝗵𝗮𝗽𝘁𝗲𝗿
دستم هنوز میون دستش بود.
به دستش نگاه کردم و بعد به نیم رخش...
ا/ت: من....من...
جونگ کوک: الان هیچی نگو....هیچی.
ا/ت: نایون کجا رفت؟
برای چند ثانیه با خشم نگاهم کرد و بعد نفسش رو توی صورتم بیرون داد.
با گوشیش شماره ای گرفت.
حدس زدم داره به نایون زنگ میزنه و کمی بعد لب زد:
جونگ کوک: کجایی؟ برو خونه نایون...بچه بازی در نیار...من میام اونجا با هم حرف میزنیم.
از نگرانی که برای نایون داشت دلم گرفت، از اینکه من هیچ آشیونه ای ندارم.
حتی کنارِ کسی که اسمش شوهرمه.
بغضم رو فرو فرستادم و بهخاطر کارش دستم رو محکم از میون دستش بیرون کشیدم.
اما اون با خشمِ بیشتری به دستم چسبید و با اخم زل زد به چشم های خیسم.
.
.
به خونه که رسیدم مستقیم رفتم توی اتاقم و در رو بستم.
تنها چیزی که ازش توی ماشین دیدم سکوت بود...
اما همین که در خونه با صدای بلندی بسته شد فهمیدم دیگه سکوتی در کار نیست.
ناخداگاه در اتاق رو قفل کردم.
چون صدای قدم های بلندش رو هم به طرف اتاقم حس کردم.
لحظه ای بعد محکم توی در کوبید و با دادی که زد شونه هام با ترس بالا پریدن:
جونگ کوک: واسه چی رفتی اونجا،هاااا؟ کی بهت اجازه داد سَرخود پاشی بری خونه اون عوضی؟
درجا منجمد شدم.
حتی از ديشب نتونستم با این اتاق و وسایلِ جدید عادت کنم.
دوباره داد زد:
جونگ کوک: مگه با تو نیستم؟ واسه چی به نایون گفتی بیاد اونجا؟ اگه نایون بهخاطر این اتفاق بلایی سرِ خودش بیاره چی؟
ا/ت: بلایی بدتر از خیانت و بازيچه شدن؟من بهش کمک کردم، روی اصلیِ اون آدمو براش رو کردم تا الکی دل شو بهش خوش نکنه.
جونگ کوک: من گفتم صبر کن خودم میدونم چیکار کنم، تو چرا یهویی پاشدی رفتی اونجا؟
ا/ت: راحتم بذار...
جونگ کوک: راحتت بذارم آره؟
بلندتر و عصبی داد زد:
جونگ کوک: چرا رفتی خونه ی اون مرتیکه؟ با چه جراتی پاتو گذاشتی اونجا؟
هیچ وقت فکر نمیکردم جونگ کوکی که همیشه خونه ی همونی با سوهی خانم میدیدمش، و یه پسرِ تقریبا آروم و ساکت بود، صدایی به این کلفتی و ضخامت داشته باشه و بتونه اینجوری داد بزنه سرم!
دستام میلرزید.
آروم گفتم:
•پارت نود و نهم•
•یاس•
𝗙𝗮𝗸𝗲 𝗻𝗮𝗺𝗲: 𝗬𝗮𝘀
𝘀𝗲𝗰𝗼𝗻𝗱 𝗰𝗵𝗮𝗽𝘁𝗲𝗿
دستم هنوز میون دستش بود.
به دستش نگاه کردم و بعد به نیم رخش...
ا/ت: من....من...
جونگ کوک: الان هیچی نگو....هیچی.
ا/ت: نایون کجا رفت؟
برای چند ثانیه با خشم نگاهم کرد و بعد نفسش رو توی صورتم بیرون داد.
با گوشیش شماره ای گرفت.
حدس زدم داره به نایون زنگ میزنه و کمی بعد لب زد:
جونگ کوک: کجایی؟ برو خونه نایون...بچه بازی در نیار...من میام اونجا با هم حرف میزنیم.
از نگرانی که برای نایون داشت دلم گرفت، از اینکه من هیچ آشیونه ای ندارم.
حتی کنارِ کسی که اسمش شوهرمه.
بغضم رو فرو فرستادم و بهخاطر کارش دستم رو محکم از میون دستش بیرون کشیدم.
اما اون با خشمِ بیشتری به دستم چسبید و با اخم زل زد به چشم های خیسم.
.
.
به خونه که رسیدم مستقیم رفتم توی اتاقم و در رو بستم.
تنها چیزی که ازش توی ماشین دیدم سکوت بود...
اما همین که در خونه با صدای بلندی بسته شد فهمیدم دیگه سکوتی در کار نیست.
ناخداگاه در اتاق رو قفل کردم.
چون صدای قدم های بلندش رو هم به طرف اتاقم حس کردم.
لحظه ای بعد محکم توی در کوبید و با دادی که زد شونه هام با ترس بالا پریدن:
جونگ کوک: واسه چی رفتی اونجا،هاااا؟ کی بهت اجازه داد سَرخود پاشی بری خونه اون عوضی؟
درجا منجمد شدم.
حتی از ديشب نتونستم با این اتاق و وسایلِ جدید عادت کنم.
دوباره داد زد:
جونگ کوک: مگه با تو نیستم؟ واسه چی به نایون گفتی بیاد اونجا؟ اگه نایون بهخاطر این اتفاق بلایی سرِ خودش بیاره چی؟
ا/ت: بلایی بدتر از خیانت و بازيچه شدن؟من بهش کمک کردم، روی اصلیِ اون آدمو براش رو کردم تا الکی دل شو بهش خوش نکنه.
جونگ کوک: من گفتم صبر کن خودم میدونم چیکار کنم، تو چرا یهویی پاشدی رفتی اونجا؟
ا/ت: راحتم بذار...
جونگ کوک: راحتت بذارم آره؟
بلندتر و عصبی داد زد:
جونگ کوک: چرا رفتی خونه ی اون مرتیکه؟ با چه جراتی پاتو گذاشتی اونجا؟
هیچ وقت فکر نمیکردم جونگ کوکی که همیشه خونه ی همونی با سوهی خانم میدیدمش، و یه پسرِ تقریبا آروم و ساکت بود، صدایی به این کلفتی و ضخامت داشته باشه و بتونه اینجوری داد بزنه سرم!
دستام میلرزید.
آروم گفتم:
•پارت نود و نهم•
•یاس•
۹.۴k
۰۱ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.