𝗣𝗮𝗿⁹⁸
𝗣𝗮𝗿⁹⁸
𝗙𝗮𝗸𝗲 𝗻𝗮𝗺𝗲: 𝗬𝗮𝘀
𝘀𝗲𝗰𝗼𝗻𝗱 𝗰𝗵𝗮𝗽𝘁𝗲𝗿
جونگ کوک: یه بار دیگه دورِ نایون و ا/ت بگردی، من اینجا رو که نه، کلِ دنیا رو برات جهنم میکنم...حواسم بهت هست، دارم چهار چشمی میپامِت تهیونگ...پاتو کج بذاری، خودم قلمش میکنم.
برگشت به طرفم و با چشمای زهراگینش برام خط و نشون کشيد.
یادم رفته بود اون شوهرمه و نباید بدون اجازه اش به این مکانِ شوم میاومدم.
یادم نبود از این به بعد باید به اون تکیه کنم نه به شوگا یه هیچ مردِ دیگه ای...
اما اونکه نميدونه، کینه و نفرتم از این آدم، چه شعله هایی از انتقام درونم روشن کردن.
دستم رو گرفت و تهیونگ پوزخند صدا داری زد و گفت:
تهیونگ: امروز دست شو میگیری، فردام میکشیش تو بغلت.... اینه رسمِ جوونمردیِ تو...؟
جونگ کوک که پا تند کرد به طرفش دستش رو محکم تر گرفتم و التماس کردم:
ا/ت: ولش کن... بیا بریم....بیا بریم، لطفا خواهش میکنم بریم.
تهیونگ نگاهش به من بود.
سُر خورد و روی زمين نشست.
از بینی و دهنش خون بیرون زده بود و با دستش داشت وضعیت صورتش رو چک میکرد که با تأسف بهم تیکه انداخت:
تهیونگ: پس بگو پریدی تو بغلِ این که واسم شاخ شدی،،هی دور بر میداری.
دوباره جونگ کوک به طرفش رفت و غرید:
جونگ کوک: اون دهنِ ک*ث*ی* ف تو ببند عوضی.
چون من نمیذاشتم اونو بزنه، مشتِ دستش رو با عصبانیت توی دیوار زد و تهیونگ خندید و گفت:
تهیونگ: بهخاطر این داری خودتو میکشی؟ اونکه انتخابت کرده، به زودی هم برات وا میکنه، پس دیگه چته؟ هردومون داریم یه راه و میریم داداش، فرقش اینه، تو یواش یواش بردیش جلو، من یهو بردمش سرِ اصل مطلب....
جونگ کوک داد زد:
جونگ کوک: دهنتو ببند عوضی....ا/ت زنِ منه، زنمه، میفهمی؟
دستش رو از توی دستم رها کرد و بالای سر تهیونگ ایستاد و با مشتی که براش آماده کرده بود غرید:
جونگ کوک: اگه یه بار دیگه به زنم نزدیک شی، خون تو میریزم.
نگاه تهیونگ پُر از شوک و تعجب و مَنگی بود.
چشماش از روی جونگ کوک به من کشیده شدن و لب هاش از هم فاصله گرفتن.
چند بار زمزمه کرد:
تهیونگ: زنت؟
قبل از اینکه بفهمه چی شده و مفهومِ حرف جونگ کوک چی بوده،جونگ کوک دستم رو گرفت و داد زد:
جونگ کوک: نایون؟
به سختی لب زدم:
ا/ت: نایون رفت...
نگاهش رو به چشمام دوخت و بعد دکمه آسانسور رو فشار داد.
تهیونگ با شُک گفت:
تهیونگ: جونگ کوک....تو ....تو چیکار کردی احمق؟
جونگ کوک حتی برنگشت به طرفش.
وارد آسانسور شدیم.
تهیونگ دست و پایی زد تا بلند شه...
داد زد:
تهیونگ: با توام دیوونه، تو چیکار کردی؟
آسانسور بسته شد و جونگ کوک با عصبانیت نفسش رو بیرون داد.
•پارت نود و هشتم•
•یاس•
𝗙𝗮𝗸𝗲 𝗻𝗮𝗺𝗲: 𝗬𝗮𝘀
𝘀𝗲𝗰𝗼𝗻𝗱 𝗰𝗵𝗮𝗽𝘁𝗲𝗿
جونگ کوک: یه بار دیگه دورِ نایون و ا/ت بگردی، من اینجا رو که نه، کلِ دنیا رو برات جهنم میکنم...حواسم بهت هست، دارم چهار چشمی میپامِت تهیونگ...پاتو کج بذاری، خودم قلمش میکنم.
برگشت به طرفم و با چشمای زهراگینش برام خط و نشون کشيد.
یادم رفته بود اون شوهرمه و نباید بدون اجازه اش به این مکانِ شوم میاومدم.
یادم نبود از این به بعد باید به اون تکیه کنم نه به شوگا یه هیچ مردِ دیگه ای...
اما اونکه نميدونه، کینه و نفرتم از این آدم، چه شعله هایی از انتقام درونم روشن کردن.
دستم رو گرفت و تهیونگ پوزخند صدا داری زد و گفت:
تهیونگ: امروز دست شو میگیری، فردام میکشیش تو بغلت.... اینه رسمِ جوونمردیِ تو...؟
جونگ کوک که پا تند کرد به طرفش دستش رو محکم تر گرفتم و التماس کردم:
ا/ت: ولش کن... بیا بریم....بیا بریم، لطفا خواهش میکنم بریم.
تهیونگ نگاهش به من بود.
سُر خورد و روی زمين نشست.
از بینی و دهنش خون بیرون زده بود و با دستش داشت وضعیت صورتش رو چک میکرد که با تأسف بهم تیکه انداخت:
تهیونگ: پس بگو پریدی تو بغلِ این که واسم شاخ شدی،،هی دور بر میداری.
دوباره جونگ کوک به طرفش رفت و غرید:
جونگ کوک: اون دهنِ ک*ث*ی* ف تو ببند عوضی.
چون من نمیذاشتم اونو بزنه، مشتِ دستش رو با عصبانیت توی دیوار زد و تهیونگ خندید و گفت:
تهیونگ: بهخاطر این داری خودتو میکشی؟ اونکه انتخابت کرده، به زودی هم برات وا میکنه، پس دیگه چته؟ هردومون داریم یه راه و میریم داداش، فرقش اینه، تو یواش یواش بردیش جلو، من یهو بردمش سرِ اصل مطلب....
جونگ کوک داد زد:
جونگ کوک: دهنتو ببند عوضی....ا/ت زنِ منه، زنمه، میفهمی؟
دستش رو از توی دستم رها کرد و بالای سر تهیونگ ایستاد و با مشتی که براش آماده کرده بود غرید:
جونگ کوک: اگه یه بار دیگه به زنم نزدیک شی، خون تو میریزم.
نگاه تهیونگ پُر از شوک و تعجب و مَنگی بود.
چشماش از روی جونگ کوک به من کشیده شدن و لب هاش از هم فاصله گرفتن.
چند بار زمزمه کرد:
تهیونگ: زنت؟
قبل از اینکه بفهمه چی شده و مفهومِ حرف جونگ کوک چی بوده،جونگ کوک دستم رو گرفت و داد زد:
جونگ کوک: نایون؟
به سختی لب زدم:
ا/ت: نایون رفت...
نگاهش رو به چشمام دوخت و بعد دکمه آسانسور رو فشار داد.
تهیونگ با شُک گفت:
تهیونگ: جونگ کوک....تو ....تو چیکار کردی احمق؟
جونگ کوک حتی برنگشت به طرفش.
وارد آسانسور شدیم.
تهیونگ دست و پایی زد تا بلند شه...
داد زد:
تهیونگ: با توام دیوونه، تو چیکار کردی؟
آسانسور بسته شد و جونگ کوک با عصبانیت نفسش رو بیرون داد.
•پارت نود و هشتم•
•یاس•
۱۲.۳k
۰۱ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.