خون بس!
خونبس!
پارت سی و چهارم:
"۲ ساعت بعد"
تهیونگ: سلام...بهتری؟
ولی جوابی از ا.ت نشنید...ا.ت صورتش پر از اشک بود و فقط به یه نقطه خیره شده بود..اون حرفایی که شنیده بود اصلا براش قابل درک نبود"
تهیونگ: دیگه لازم نیست نگران باشی...با جونگ هو کاری کردم که دیگه جرعت نداره نزدیکمون بشه"
ا.ت به تهیونگ خیره شد و با صدای خیلی اروم گفت"ولش کن بره"
تهیونگ: یعنی چی..
ا.ت: اون کاره ای نبود
تهیونگ: ا.ت متوجه ای چی میگی؟
ا.ت: همه چی...همه چی...زیر سر جونگمین بود...تهیونگ..بیا جدا شیم
تهیونگ: صبر کن صبر کن...یعنی چی که همه چی زیر سر جونگمین بود
ا.ت: به جونگ هو پول داده بود...که اینکارو بکنه....باید هرچه سریع تر جدا شیم تهیونگ
تهیونگ: چرا باید جدا شیم؟...که راحت بیان سراغت
ا.ت: بخاطر خودت دارم میگم..چی میگی تو؟
تهیونگ: اینو من باید بپرسم ازت
ا.ت: تهیونگ...هیچکس دلش نمیخواد...زنش به حریمش تجاوز کرده باشن
تهیونگ: یعنی چی...ا.ت چی داری میگی واضح توضیح بده"
ا.ت با صدای بلند گفت"یعنی اینکه من دیگه باکره نیستم"
ادامه دارد...
پارت سی و چهارم:
"۲ ساعت بعد"
تهیونگ: سلام...بهتری؟
ولی جوابی از ا.ت نشنید...ا.ت صورتش پر از اشک بود و فقط به یه نقطه خیره شده بود..اون حرفایی که شنیده بود اصلا براش قابل درک نبود"
تهیونگ: دیگه لازم نیست نگران باشی...با جونگ هو کاری کردم که دیگه جرعت نداره نزدیکمون بشه"
ا.ت به تهیونگ خیره شد و با صدای خیلی اروم گفت"ولش کن بره"
تهیونگ: یعنی چی..
ا.ت: اون کاره ای نبود
تهیونگ: ا.ت متوجه ای چی میگی؟
ا.ت: همه چی...همه چی...زیر سر جونگمین بود...تهیونگ..بیا جدا شیم
تهیونگ: صبر کن صبر کن...یعنی چی که همه چی زیر سر جونگمین بود
ا.ت: به جونگ هو پول داده بود...که اینکارو بکنه....باید هرچه سریع تر جدا شیم تهیونگ
تهیونگ: چرا باید جدا شیم؟...که راحت بیان سراغت
ا.ت: بخاطر خودت دارم میگم..چی میگی تو؟
تهیونگ: اینو من باید بپرسم ازت
ا.ت: تهیونگ...هیچکس دلش نمیخواد...زنش به حریمش تجاوز کرده باشن
تهیونگ: یعنی چی...ا.ت چی داری میگی واضح توضیح بده"
ا.ت با صدای بلند گفت"یعنی اینکه من دیگه باکره نیستم"
ادامه دارد...
۱۶.۰k
۲۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.