خون بس!
خونبس!
پارت سی و پنجم:
تهیونگ شوک بهش وارد شد...شوک بدی هم وارد شد...ا.ت برای بار هزارم بغضش شکست...تهیونگ از اونجایی که شدیدا متوجه شده بود تحمل گریه های ا.ت رو نداره به سمتش رفت اروم بغلش کردم...سرشو گذاشت روی سینشو بهش اجازه خالی کردن خودشو داد...تهیونگ با صدای اروم و ملایم گفت"اروم باش...خودم همه چی رو درست میکنم...بهت قول میدم"
ا.ت پیرهن تهیونگو توی مشتش فشار میداد ولی با این حرف تهیونگ...فشار دستش کمتر شد
"روز بعد"
همسایه ها کل کوچه رو اِشغال کرده بودن...چند ماشین پلیس و چند مامور ایستاده بود دم در...جونگمین رو دستبند به دست بردن سمت ماشین...ا.ت و تهیونگ هم داشتن از پنجره ی اتاق اون صحنه رو نگاه میکردن..جونگمین قبل از سوار شدن به ا.ت خیره شد..تهیونگ که متوجه شد سریع پنجره رو بست و پرده رو کشید...ا.ت نشست رو تخت پیشونیشو میمالید...تهیونگ گفت"نگران نباش دیگه عمرا دستش بهت برسه"
ا.ت: جونگ هو چیشد؟..
تهیونگ: همون پولی که جونگمین قولشو بهش داده بود رو بهش دادم بعدشم ولش کردیم
ا.ت: نیاد دوباره یوقت..
تهیونگ: نه نمیاد...با پول دهنش بسته میشه
ا.ت: تهیونگ.."
نشست کنارِ ا.ت و گفت"جانم"
ا.ت: میگم...شغل تو..
تهیونگ: صبر کن..میدونم چی میخوای بگی..مافیا مواد و اسلحه..درسته؟
ا.ت: اوهوم
تهیونگ: کارِ من مجوز داره...
ا.ت: این چجور کاریه
تهیونگ: یکم توضیح دادنش ممکنه گیجت کنه...من به خواسته ی خودم نرفتم توی این کار..جایگزین عموم بودم
ا.ت: خطری داره؟
تهیونگ: نه نداره...چون کاملا قانونیه...ممکنه شنیده باشی که یه مافیا فقط قتل و خلاف انجام میده...ولی نه..بعضیاشون فقط خرید و فروش انجام میدن...مثل من"
ا.ت از ته دلش احساس میکرد که قانع شده ولی پس تکلیف اون شرکت چی بود"
ا.ت: پس اون شرکت املاکی که داری چی
تهیونگ: اون ماله من نیست...ماله بابامه ولی خب دادش دست من...خب سوالی هست؟"
ا.ت سرشو به معنی نه تکون داد...تهیونگ دست ا.ت رو گرفت و گفت"میای امشب بریم خونه ی خودمون؟"
ا.ت به تهیونگ نگاه کرد...اون خونه براش یه خاطره ی بدو ساخته بود..تهیونگ گفت"من بهت قول میدم تا هروقت که خواستی شب و روزو کنارت باشم..هرچی بخوای فراهم میکنم نمیزارم کمبود هیچ چیزی رو داشته باشی...فقط بیا برگردیم خونه
پارت سی و پنجم:
تهیونگ شوک بهش وارد شد...شوک بدی هم وارد شد...ا.ت برای بار هزارم بغضش شکست...تهیونگ از اونجایی که شدیدا متوجه شده بود تحمل گریه های ا.ت رو نداره به سمتش رفت اروم بغلش کردم...سرشو گذاشت روی سینشو بهش اجازه خالی کردن خودشو داد...تهیونگ با صدای اروم و ملایم گفت"اروم باش...خودم همه چی رو درست میکنم...بهت قول میدم"
ا.ت پیرهن تهیونگو توی مشتش فشار میداد ولی با این حرف تهیونگ...فشار دستش کمتر شد
"روز بعد"
همسایه ها کل کوچه رو اِشغال کرده بودن...چند ماشین پلیس و چند مامور ایستاده بود دم در...جونگمین رو دستبند به دست بردن سمت ماشین...ا.ت و تهیونگ هم داشتن از پنجره ی اتاق اون صحنه رو نگاه میکردن..جونگمین قبل از سوار شدن به ا.ت خیره شد..تهیونگ که متوجه شد سریع پنجره رو بست و پرده رو کشید...ا.ت نشست رو تخت پیشونیشو میمالید...تهیونگ گفت"نگران نباش دیگه عمرا دستش بهت برسه"
ا.ت: جونگ هو چیشد؟..
تهیونگ: همون پولی که جونگمین قولشو بهش داده بود رو بهش دادم بعدشم ولش کردیم
ا.ت: نیاد دوباره یوقت..
تهیونگ: نه نمیاد...با پول دهنش بسته میشه
ا.ت: تهیونگ.."
نشست کنارِ ا.ت و گفت"جانم"
ا.ت: میگم...شغل تو..
تهیونگ: صبر کن..میدونم چی میخوای بگی..مافیا مواد و اسلحه..درسته؟
ا.ت: اوهوم
تهیونگ: کارِ من مجوز داره...
ا.ت: این چجور کاریه
تهیونگ: یکم توضیح دادنش ممکنه گیجت کنه...من به خواسته ی خودم نرفتم توی این کار..جایگزین عموم بودم
ا.ت: خطری داره؟
تهیونگ: نه نداره...چون کاملا قانونیه...ممکنه شنیده باشی که یه مافیا فقط قتل و خلاف انجام میده...ولی نه..بعضیاشون فقط خرید و فروش انجام میدن...مثل من"
ا.ت از ته دلش احساس میکرد که قانع شده ولی پس تکلیف اون شرکت چی بود"
ا.ت: پس اون شرکت املاکی که داری چی
تهیونگ: اون ماله من نیست...ماله بابامه ولی خب دادش دست من...خب سوالی هست؟"
ا.ت سرشو به معنی نه تکون داد...تهیونگ دست ا.ت رو گرفت و گفت"میای امشب بریم خونه ی خودمون؟"
ا.ت به تهیونگ نگاه کرد...اون خونه براش یه خاطره ی بدو ساخته بود..تهیونگ گفت"من بهت قول میدم تا هروقت که خواستی شب و روزو کنارت باشم..هرچی بخوای فراهم میکنم نمیزارم کمبود هیچ چیزی رو داشته باشی...فقط بیا برگردیم خونه
۷.۱k
۲۹ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.