خون بس!
خونبس!
پارت سی و دوم:
ا.ت از شدت گریه از حال رفته بود همشم بخاطر قرص ارامبخشی بود که مادرش بهش داده بود...و اما تهیونگ..بعد از اینکه از اون اتفاق گذشت... افتاد دنبال جونگ هو...حدس میزد بازم میاد سراغ ا.ت..نمیخواست بیشتر از این جون ا.ت تو خطر باشه پس به افرادش گفت هرطور شده پیداش کنن...مشغول رانندگی بود که گوشیش زنگ خورد..جواب داد"بله"
+: قربان پیداش کردیم
تهیونگ: ازش پذیرایی کنید تا بیام...ببین..خوب پذیرایی کنیدا
+چشم قربان.."
گوشی رو قطع کرد و پیچید سمت مخفیگاه"
روی یک صندلی نشست...پاشو انداخت روی اون یکی پاشو به افراد دستور داد پارچه رو از روی صورتش بردارن...و با صورت کاملا خونیه جونگ هو مواجه شد و گفت"خوبه..راضیم از پذیراییتون"
افراد به همدیگه نگاه کردن و لبخند ریزی زدن"
تهیونگ: بازیه بدیو شروع کردی...۱۳ سال خبری ازت نبود...یهو اومدیو به ناموس من دست درازی کردی...توقع نداری بی حرکت بمونم؟
جونگ هو: اونی که باید تنبیه بشه من نیستم..."
تهیونگ با ریلکس ترین لحن گفت"خفهشو"
تهیونگ: پول میخواستی...اسلحه میخواستی...بمب تیر چاقو نارنجک...هر کوفت و زهر ماری میخواستی باید میومدی سراغ خودم مرتیکه!!!
جونگ هو: اجازه ی توضیح دادن میخوام
تهیونگ: همه چی واضحه عوضی
جونگ هو: تو دلیل کارمو نمیدونی...
تهیونگ: دیگه داری عصبیم میکنی.."
تهیونگ بلند شد پاشو گذاشت روی رونِ جونگ هو و فشارش داد...با داد و بیداد های جونگ هو مواجه شد ولی تا میتونست بیشتر فشار داد و بلخره ول کرد و یه لگد زد تو زانوش و رفت سمت در خروجی قبل از اینکه از در خارج بشه و هنگام راه رفتنش گفت" تا میخوره بزنیدش"
بعدش از در خارج شد
پارت سی و دوم:
ا.ت از شدت گریه از حال رفته بود همشم بخاطر قرص ارامبخشی بود که مادرش بهش داده بود...و اما تهیونگ..بعد از اینکه از اون اتفاق گذشت... افتاد دنبال جونگ هو...حدس میزد بازم میاد سراغ ا.ت..نمیخواست بیشتر از این جون ا.ت تو خطر باشه پس به افرادش گفت هرطور شده پیداش کنن...مشغول رانندگی بود که گوشیش زنگ خورد..جواب داد"بله"
+: قربان پیداش کردیم
تهیونگ: ازش پذیرایی کنید تا بیام...ببین..خوب پذیرایی کنیدا
+چشم قربان.."
گوشی رو قطع کرد و پیچید سمت مخفیگاه"
روی یک صندلی نشست...پاشو انداخت روی اون یکی پاشو به افراد دستور داد پارچه رو از روی صورتش بردارن...و با صورت کاملا خونیه جونگ هو مواجه شد و گفت"خوبه..راضیم از پذیراییتون"
افراد به همدیگه نگاه کردن و لبخند ریزی زدن"
تهیونگ: بازیه بدیو شروع کردی...۱۳ سال خبری ازت نبود...یهو اومدیو به ناموس من دست درازی کردی...توقع نداری بی حرکت بمونم؟
جونگ هو: اونی که باید تنبیه بشه من نیستم..."
تهیونگ با ریلکس ترین لحن گفت"خفهشو"
تهیونگ: پول میخواستی...اسلحه میخواستی...بمب تیر چاقو نارنجک...هر کوفت و زهر ماری میخواستی باید میومدی سراغ خودم مرتیکه!!!
جونگ هو: اجازه ی توضیح دادن میخوام
تهیونگ: همه چی واضحه عوضی
جونگ هو: تو دلیل کارمو نمیدونی...
تهیونگ: دیگه داری عصبیم میکنی.."
تهیونگ بلند شد پاشو گذاشت روی رونِ جونگ هو و فشارش داد...با داد و بیداد های جونگ هو مواجه شد ولی تا میتونست بیشتر فشار داد و بلخره ول کرد و یه لگد زد تو زانوش و رفت سمت در خروجی قبل از اینکه از در خارج بشه و هنگام راه رفتنش گفت" تا میخوره بزنیدش"
بعدش از در خارج شد
۷.۲k
۲۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.