خون بس!
خونبس!
پارت سی و ششم:
ا.ت: تهیونگ....تو هنوزم دلت میخواد من کنارت باشم؟
تهیونگ: ا.ت...من تورو با دنیا عوضت نمیکنم...به من اعتماد کن"
ا.ت نفس عمیقی کشید..یکم ته دلش احساس امنیت کرد...چند ثانیه گذشت و گفت"باشه..بریم خونه"
اون شبم گذشت..تهیونگ و ا.ت برگشتن خونه ی خودشون...تهیونگ به ا.ت تاکید کرده بود هیچکاری انجام نده و فقط استراحت کنه...نشسته بود جلوی تلویزیون و یکی یکی شبکه هارو عوض میکرد...هیچ حسی توی اون چشماش نداشت...با وجود اتفاقی که براش افتاده بود عمرا اون ا.ت سابق میشد...اون دختر شجاع و مستقل دیگه براش مُرده بود...افکارشو زد کنارو دید تهیونگ با دوتا بشقاب نودل اومد نشست کنارش یکیشو داد به ا.ت و گفت"بخورش...نودل دوست داری"
ا.ت اوهومی گفت و همراهِ تهیونگ شروع کرد به خوردن نودل...به تهیونگ نگاهی انداخت...جوری که موقه نودل خوردن کیوت و خوردنی میشد دلش میخواست میخواست همین الان بغلش کنه و بوسش کنه
(میدونم کمه ولی اصلا ذهن ارومی ندارم یکم صبور باشید پارت های بهتری سر راهتون میاد)
ادامه دارد..
پارت سی و ششم:
ا.ت: تهیونگ....تو هنوزم دلت میخواد من کنارت باشم؟
تهیونگ: ا.ت...من تورو با دنیا عوضت نمیکنم...به من اعتماد کن"
ا.ت نفس عمیقی کشید..یکم ته دلش احساس امنیت کرد...چند ثانیه گذشت و گفت"باشه..بریم خونه"
اون شبم گذشت..تهیونگ و ا.ت برگشتن خونه ی خودشون...تهیونگ به ا.ت تاکید کرده بود هیچکاری انجام نده و فقط استراحت کنه...نشسته بود جلوی تلویزیون و یکی یکی شبکه هارو عوض میکرد...هیچ حسی توی اون چشماش نداشت...با وجود اتفاقی که براش افتاده بود عمرا اون ا.ت سابق میشد...اون دختر شجاع و مستقل دیگه براش مُرده بود...افکارشو زد کنارو دید تهیونگ با دوتا بشقاب نودل اومد نشست کنارش یکیشو داد به ا.ت و گفت"بخورش...نودل دوست داری"
ا.ت اوهومی گفت و همراهِ تهیونگ شروع کرد به خوردن نودل...به تهیونگ نگاهی انداخت...جوری که موقه نودل خوردن کیوت و خوردنی میشد دلش میخواست میخواست همین الان بغلش کنه و بوسش کنه
(میدونم کمه ولی اصلا ذهن ارومی ندارم یکم صبور باشید پارت های بهتری سر راهتون میاد)
ادامه دارد..
۱۲.۶k
۲۹ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.