پارت ۱۵۶ Blood moon
پارت ۱۵۶ Blood moon
:سلام رعیس صبحتون بخیر
بعدم برگشت طرفم و گفت
:شمام باید خانوم رعیس باشین درسته؟هنوز نیومدین همه فهمیدن شما امروز مهمون مایین
با خنده گفت
کوک:وروره بذار برسی بد شروع کن
بعدم رو به من گفت
کوک:ایشون نازگل خانوم هستن (🌚🔪)
بعد رو کرد به نازگل گفت
کوک:ایشونم همسر بنده ا/ت خانم
از جام بلند شدم و دستش و به گرمی فشردم
ا/ت:خوشبختم
نازگل:من همینطور عزیزم ،خوب رعیس با بنده کاری داشتین؟
کوک:بله اگه شما اجازه بدین
با شیطنت گفت
-گلناز:بله قربان بفرمایید
کوک:خواستم بگم ا/ت و ببر ایجا حوصلش سر میره
نازگل با خنده و شیطنت رو به من گفت
نازگل:خانم خانما فکر نکنم با وجود رعیس حوصلت سربره ها
سرخ شدم سرمو انداختم پایین
جونگکوک خودکاری که دستش بود و پرت کرد طرف نازگل و اونم جا خالی داد و با خنده گفت
کوک:به تو ازین فضولیا نیومده برو بیرون تا اخراجت نکردم
نازگل چشم قربانی گفت و دست من و گرفت باهم رفتیم بیرون
رفتیم تو یه اتاق که سه تا خانوم اونجا نشسته بودن و داشتن کاراشون و انجام میدادن
نازگل:بچه ها
بچه ها با صدای نازگل همه برگشتن طرفش و با تعجب به من نگاه کردن
:سلام رعیس صبحتون بخیر
بعدم برگشت طرفم و گفت
:شمام باید خانوم رعیس باشین درسته؟هنوز نیومدین همه فهمیدن شما امروز مهمون مایین
با خنده گفت
کوک:وروره بذار برسی بد شروع کن
بعدم رو به من گفت
کوک:ایشون نازگل خانوم هستن (🌚🔪)
بعد رو کرد به نازگل گفت
کوک:ایشونم همسر بنده ا/ت خانم
از جام بلند شدم و دستش و به گرمی فشردم
ا/ت:خوشبختم
نازگل:من همینطور عزیزم ،خوب رعیس با بنده کاری داشتین؟
کوک:بله اگه شما اجازه بدین
با شیطنت گفت
-گلناز:بله قربان بفرمایید
کوک:خواستم بگم ا/ت و ببر ایجا حوصلش سر میره
نازگل با خنده و شیطنت رو به من گفت
نازگل:خانم خانما فکر نکنم با وجود رعیس حوصلت سربره ها
سرخ شدم سرمو انداختم پایین
جونگکوک خودکاری که دستش بود و پرت کرد طرف نازگل و اونم جا خالی داد و با خنده گفت
کوک:به تو ازین فضولیا نیومده برو بیرون تا اخراجت نکردم
نازگل چشم قربانی گفت و دست من و گرفت باهم رفتیم بیرون
رفتیم تو یه اتاق که سه تا خانوم اونجا نشسته بودن و داشتن کاراشون و انجام میدادن
نازگل:بچه ها
بچه ها با صدای نازگل همه برگشتن طرفش و با تعجب به من نگاه کردن
۴.۹k
۰۶ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.