p

"𝗠𝘆 𝗵𝗲𝗮𝗿𝘁, 𝗼𝘂𝗿 𝗲𝘆𝗲𝘀"
'p¹²'

"میگم...":Alice

به سمت آلیس برگشت.

"هوم؟":kook

چند لحظه مکث کرد.

"یکم قدم بزنیم؟":Alice

"ساعت...":kook

"من خوابم نمیاد. برسونسم خونه میرم بیرون قدم میزنم تا شاید خوابم بگیره. بدم نمیاد یه همراه موقع قدم زدن داشته باشم":Alice

چند ثانیه سکوت کرد.

"باشه":kook

پیاده شد. ماشین رو قفل کرد و به سمت آلیس رفت.
آروم و ساکت کنارهم قدم میزدن. بدون اینکه حرفی زده بشه.
سکوت سنگینی بین اون ددنفر بود که آلیس سکوت رو شکست.

"چندسالته؟":Alice

یه نگاه کوتاه به آلیس انداخت.

"پنج سال ازت بزرگ‌ترم":kook

"بیست‌وهفت سالته پس":Alice

"درس می‌خونی؟":kook

"نه. کارشناس ارشدم رو ۲۱ سالگی گرفتم":Alice

"یکم زود تموم نکردی؟":kook

"جهشی خوندم":Alice

"آها":kook

"میشه... اه هیچی ولش کن":Alice

"چی می‌خوای؟":kook

"هیچی مهم نیست":Alice

"آلیس":kook

"... میشه بستنی بگیری؟":Alice

"خب...":kook

یکم دور و اطراف رو نگاه کرد.

"صبرکن الان میام":kook
______
دیت عاشقانه باشه؟؟
دیدگاه ها (۱۱)

"𝗠𝘆 𝗵𝗲𝗮𝗿𝘁, 𝗼𝘂𝗿 𝗲𝘆𝗲𝘀"'p¹³'"بستنی با چه طعمی دوست داری؟":kook"...

"𝗠𝘆 𝗵𝗲𝗮𝗿𝘁, 𝗼𝘂𝗿 𝗲𝘆𝗲𝘀"'p¹⁴'کت و کیفش رو برداشت. به سمت در رفت ...

"𝗠𝘆 𝗵𝗲𝗮𝗿𝘁, 𝗼𝘂𝗿 𝗲𝘆𝗲𝘀"'p¹¹'خیابون خلوت بود. موسیقی با صدای قطر...

"𝗠𝘆 𝗵𝗲𝗮𝗿𝘁, 𝗼𝘂𝗿 𝗲𝘆𝗲𝘀"'p¹⁰'"خسته نباشی":kook"همچنین":Alice"با ...

(وقتی با پسر عموت گرم میگیری..)«p1»تهیونگ تو مهمونی ایستاده ...

╭────────╮ ‌ ‌ ‌ 𝐚 𝐬𝐢𝐩 𝐨𝐟 𝐲𝐨𝐮 ‌ ╰────────╯جـ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط