خوناشامجذابمن

#خوناشام_جذاب_من🍷🫴🏻
#پارت13

دردم خیلیی کم شده بود پس شروع کردم به کار کردن. راستش بعد این اتفاق یکم از تهیونگ میترسیدم. ولی به روی خودم نمیارم.


روز بدی بود اما به هرحال به پایان رسید
.......

وارد اتاقمون شدیم لباس هامون رو عوض کردیمو شاممونو خوردیم

و خوابیدیم

چشمامو باز کردم دستو صورتمو شستم لباسای مخصوصو پوشیدمو رفتم تا صبحانه ی تهیونگو براش ببرم. ـ

متعجب بودم که با این صبحانه سیر میشه؟
چون فقط یه قهوه تلخ بود!

اهه اصلا به توچه ات

همینجور که به سمت اتاقش میرفتم نقشه ای به سرم زد. با فکر اینکه نقشم چقدر خوبه نیشم تا بناگوش باز کردم

سعی کردم کمی ناز قاطی صدام بکنم.
در اتاقشو زدم با اجازش وارد اتاقش شدم

سلام خشک خالی دادمو قهوه رو گذاشتم رو میزش

حالا فقط عملی کردن نقشه بود
چون میدونستم میتونه ذهنمو بخونه سعی کردم به چیزی فکر کنم

به صدام ناز قاطی کردمو خیلی ناز پرسیدم:

+اومم ارباب میشه امروز با دوستام بریم کتابخونه؟

پوزخندی زدو سعی کرد ذهنمو بخونه.
اما نتیجه نگرفت
یسسسس
خودشههه!

بعد کمی فکر کردن دودل گفت:

: اخرین باره که بهتون همچین اجازه ای رو میدم
و بعدش نیشخندی زد

اههه پسره ی گوش تلخ حیف که خوشگله وگرنه میکشتمش
دیدگاه ها (۰)

#خوناشام_جذاب_من🍷🫴🏻#پارت14«ویو تهیونگ» سعی کردم افکار توی ذه...

#خوناشام_جذاب_من🍷🫴🏻#پارت15همین که بیرون اومدیم دیدم 2 تا پسر...

#خوناشام_جذاب_من🍷🫴🏻#پارت12«ویو یونا» از وقتی که ات و تهیونگ ...

#خوناشام_جذاب_من🍷🫴🏻#پارت11«ویو تهیونگ» با ولع داشتم خونشو می...

چند پارتی...Jealous little one💞Part2ماریا: بله رئیس...تهیونگ...

پارت ۱

"𝙼𝙰𝙵𝙸𝙰 𝚆𝙰𝙸𝙵""𝙿𝙰𝚁𝚃_𝟸"بعد از کمی خشک شدن کنار اون بخاری که هیچ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط