خوناشامجذابمن

#خوناشام_جذاب_من🍷🫴🏻
#پارت15

همین که بیرون اومدیم دیدم 2 تا پسر داشتن مارو نگاه میکردم ولی تا مارو دیدن سریع سرشونو برگردوندن

اخه تهیونگگگ نگهبان نمیزاری نمیزاری بعدش یه کصخل میزاری؟

با عرض تاسف 2 تا کصخل نمیدونم چقدر تو فکر بودم که با تنه ای که یونا بهم زد به خودم اومدم


چشم غره ای از اون معروفاش که مخصوص خودم بود بهش رفتم که گفت:

=چشات از حدقه بیرون نزنه😂

سعی کردم چیزی نگم ولی حیف که اوضاع زندگی برام عفت کلام نزاشته

خیلی سعی کردم بهش بگم
به شما ربطی نداره دوست عزیز
ولی نمیدونم چیشد بجاش گفتم:

+توروسننه میخواستم ببینم فضولم کیه داداش

ولی اون چون استاد ضایع کردن من بود

سکوت کردد
سکوتتتتت


که به در اتاق رسیدیم.

یهو یونا زیر لب زمزمه کرد:

=اون چیه؟

یوری برگشت سمتشو بعد فکر کردن های بسیار گفت:

_فکر کنم؟ حشره هست

با اسم حشره چنان پریدم هوا و جیغ زدم
صدام تو کل قصر پیچید
دیدگاه ها (۰)

#خوناشام_جذاب_من🍷🫴🏻#پارت16که با صدای خنده هاشون به خودم اومد...

#خوناشام_جذاب_من🍷🫴🏻#پارت17بازم سخت بود که باور کنم یه نیمه خ...

#خوناشام_جذاب_من🍷🫴🏻#پارت14«ویو تهیونگ» سعی کردم افکار توی ذه...

#خوناشام_جذاب_من🍷🫴🏻#پارت13دردم خیلیی کم شده بود پس شروع کردم...

دازای :چه بوی غیر اشنایی..یچیزی بین خاک خیس و قهوه تلخ...نمی...

#Gentlemans_husband#Season_two#part_208و بازهم همون حس لعـ ن...

●بال های سیاه و سفید○پارت 10

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط