انتخاب خواستنی پارت 8
(رونا)
بالاخره روز نهایی رسید، تو این دوروز خیلی باهم حرف زده بودیم و واقعا بعضی مواقع اصلا دوست نداشتم تلفنو قطع کنم، با زنگ تلفن به خودم اومدم
+الو .
-الو سلام، بیا پایین منتظرتم .
+ چی؟ گفتی کحایی .
- رونا خدایی آیکیوت چنده؟ گفتم پایینم دیگه، دیگه کجا میتونم باشم؟
+آها، فقط یکم تعجب کردم توقع نداشتم بیای دنبالم.
- بالاخره باید هوای دوست دخترمو داشته باشم.
بعدش شروع کرد به خندیدن، از خندش خندم گرفت و گفتم: خیلی خوب خودتو لوس نکن الا میام پایین.
دوباره زد زیر خنده، ایندفعه سریع تلفنو قطع کردم و کیفمو برداشتم.
(تهیونگ)
وقتی باهاش حرف میزنم حس عجیبی بهم دست میده دلم نمیخواد تلفنو قطع کنم، ولی بعدش به این فکر میکنم که شاید انلاین حسو نداشته باشه،
نمیدونم چرا ولی وقتی به این فکر میکنم احساس میکنم قلبم از حد نرمال کوچیک تر میشه و از جای اصلیش میاد مایین تر
"هی داداش تو فکری.
با صدای جونگ کوک به خودم اومدم
+ ها چیزی نیست فقط فکر میکردم که...... هیچی ولش کن
٪ بگو دارم به رونا فکر میکنم دیگه.
جیمین اینو گفت و با جونگ کوک زدن زیر خنده
عصبی برگشتم به پشت و تا اومدم یکم از سخنان زیبام رو بهشون تقدیم کنم در کمک راننده باز شد
-سلام بچه ها، خیلی دیر کردم؟.
" آره خیلی، البته دخترا همینن تا چهل کیلو به خودشون اضافه نکنند که بیرون نمیرن.
- اصلا هم اینطور نیست، اگه بخوای میتونم خودمو وزن کنم ببینی، تازه جونگ کوک شی میتونیم صورتامونو بشوریم ببینیم کی بیشتر به خودش مالیده.
رونا لبخند رضایت بخشی زد و جونگ کوک یه پوزخند زد و گفت: عزیزم من......
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
یعنی جونگ کوچی میخواد بگه؟
تا اینجای داستان چطور بود؟
فکر میکنین چه اتفاقی میوفته؟
بالاخره روز نهایی رسید، تو این دوروز خیلی باهم حرف زده بودیم و واقعا بعضی مواقع اصلا دوست نداشتم تلفنو قطع کنم، با زنگ تلفن به خودم اومدم
+الو .
-الو سلام، بیا پایین منتظرتم .
+ چی؟ گفتی کحایی .
- رونا خدایی آیکیوت چنده؟ گفتم پایینم دیگه، دیگه کجا میتونم باشم؟
+آها، فقط یکم تعجب کردم توقع نداشتم بیای دنبالم.
- بالاخره باید هوای دوست دخترمو داشته باشم.
بعدش شروع کرد به خندیدن، از خندش خندم گرفت و گفتم: خیلی خوب خودتو لوس نکن الا میام پایین.
دوباره زد زیر خنده، ایندفعه سریع تلفنو قطع کردم و کیفمو برداشتم.
(تهیونگ)
وقتی باهاش حرف میزنم حس عجیبی بهم دست میده دلم نمیخواد تلفنو قطع کنم، ولی بعدش به این فکر میکنم که شاید انلاین حسو نداشته باشه،
نمیدونم چرا ولی وقتی به این فکر میکنم احساس میکنم قلبم از حد نرمال کوچیک تر میشه و از جای اصلیش میاد مایین تر
"هی داداش تو فکری.
با صدای جونگ کوک به خودم اومدم
+ ها چیزی نیست فقط فکر میکردم که...... هیچی ولش کن
٪ بگو دارم به رونا فکر میکنم دیگه.
جیمین اینو گفت و با جونگ کوک زدن زیر خنده
عصبی برگشتم به پشت و تا اومدم یکم از سخنان زیبام رو بهشون تقدیم کنم در کمک راننده باز شد
-سلام بچه ها، خیلی دیر کردم؟.
" آره خیلی، البته دخترا همینن تا چهل کیلو به خودشون اضافه نکنند که بیرون نمیرن.
- اصلا هم اینطور نیست، اگه بخوای میتونم خودمو وزن کنم ببینی، تازه جونگ کوک شی میتونیم صورتامونو بشوریم ببینیم کی بیشتر به خودش مالیده.
رونا لبخند رضایت بخشی زد و جونگ کوک یه پوزخند زد و گفت: عزیزم من......
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
یعنی جونگ کوچی میخواد بگه؟
تا اینجای داستان چطور بود؟
فکر میکنین چه اتفاقی میوفته؟
۴.۸k
۰۲ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.