انتخاب خواستنی پارت ۹
گفت: عزیزم من مادرزادی خوشگلم، یعنی از بعد تولد کلی خاطر خواه داشتم.
- اره تو که راست میگی، البته اینو به کسی بگو که تو این دو روز نرفته و عکسی نوجونیتو چک نکرده.
بعد این حرف چشمای جونگ کوک ترکیبی از تعجب و خجالت به خودش گرفت و به طرز عجیبی خنده دار شد، همون لحظه رونا به شدت زد زیر خنده
" ای دخترهی ، نمیدونم چی بهت بگم.
- عزیزم نیاز نیست چیزی بگی وقتی کم آوردی، حرف حق جواب نداره.
رونا یه چشمک به جونگ کوک زد و جونگ کوک دهنشو
باز کرد که صدای جیمین بلند شد و همه ساکت شدن
& باز این کفترای عاشق شروع کردن.
(همه)+-" چی؟.
& هرچی، میگم نظرتون چیه الا مستقیم بریم شما ازدواج کنین؟ اخه دقیقا مثل زن و شوهرایین، یا شایدم هستین و ما خبر نداریم.
نمیدونم چرا ولی از حرف جیمین واقعا عصبانی شدم و یهو بلند داد زدم: جیمینــــــــــا.
دقیقا همون لحظه رونا هم فریاد کشید و اسم جیمینو صدا زد و صدامون انقدر بلند شد که فکر کنم کره زمین هم به خودش لرزید چه برسه به جیمین
جیمین با ترس گفت: خوب آخه انگار عاشق همن همش تو این دوروز با هم بحث میکنن، خیلی بامزن خوب.
- اصلا هم اینطور نیست.
رونا این حرف رو زد و با عصبانیت روشو برگردوند و دست به سینه نشست
همون لحظه چشمم به جونگ کوک خورد که انگار خیلی از این موضوع راضی بود، یه لبخند مسخره که سعی میکرد جلوشو بگیره گوشه لبش بود
& خیلی خوب بابا قهر نکن دیگه، شوخی کردم، هوم؟
- چون خیلی بزرگوارم ایندفعه میبخشمت.
جیمین زد زیر خنده و گفت: باشه بابا بزرگوار، حالا بریم دیگه.
با این حرف جیمین به خودم اومدم و حرکت کردم
از توی آینه به جونگ کوک نگاه کردم، دیدم به یه جا خیره شده، رد نگاهشو گرفتم و به رونا رسیدم، ابن دومین باره این اتفاق میوفته اول مینو الا هم جونگ کوک
یعنی جونگ کوک از رونا خوشش میاد؟ نه بابا امکان نداره، این دوتا مثل سگ و گربه دارن به هم میپرن اصمچچچلا امکان نداره، حتی فکرشم منو عصبانی میکنه
ــــــ. ـــــــ. ــــــــ. ــــــــــ. ـــــــ. ـــــــــــ.
رسیدیم جلوی در خونه، رونا یه نفس عمیق کشید و از ماشین پیاده شد
+ رونایا خوبی؟ .
- اوهوم خوبم
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#به_تهیونگ_هیت_ندیم
تا اینجا چطور بود؟
- اره تو که راست میگی، البته اینو به کسی بگو که تو این دو روز نرفته و عکسی نوجونیتو چک نکرده.
بعد این حرف چشمای جونگ کوک ترکیبی از تعجب و خجالت به خودش گرفت و به طرز عجیبی خنده دار شد، همون لحظه رونا به شدت زد زیر خنده
" ای دخترهی ، نمیدونم چی بهت بگم.
- عزیزم نیاز نیست چیزی بگی وقتی کم آوردی، حرف حق جواب نداره.
رونا یه چشمک به جونگ کوک زد و جونگ کوک دهنشو
باز کرد که صدای جیمین بلند شد و همه ساکت شدن
& باز این کفترای عاشق شروع کردن.
(همه)+-" چی؟.
& هرچی، میگم نظرتون چیه الا مستقیم بریم شما ازدواج کنین؟ اخه دقیقا مثل زن و شوهرایین، یا شایدم هستین و ما خبر نداریم.
نمیدونم چرا ولی از حرف جیمین واقعا عصبانی شدم و یهو بلند داد زدم: جیمینــــــــــا.
دقیقا همون لحظه رونا هم فریاد کشید و اسم جیمینو صدا زد و صدامون انقدر بلند شد که فکر کنم کره زمین هم به خودش لرزید چه برسه به جیمین
جیمین با ترس گفت: خوب آخه انگار عاشق همن همش تو این دوروز با هم بحث میکنن، خیلی بامزن خوب.
- اصلا هم اینطور نیست.
رونا این حرف رو زد و با عصبانیت روشو برگردوند و دست به سینه نشست
همون لحظه چشمم به جونگ کوک خورد که انگار خیلی از این موضوع راضی بود، یه لبخند مسخره که سعی میکرد جلوشو بگیره گوشه لبش بود
& خیلی خوب بابا قهر نکن دیگه، شوخی کردم، هوم؟
- چون خیلی بزرگوارم ایندفعه میبخشمت.
جیمین زد زیر خنده و گفت: باشه بابا بزرگوار، حالا بریم دیگه.
با این حرف جیمین به خودم اومدم و حرکت کردم
از توی آینه به جونگ کوک نگاه کردم، دیدم به یه جا خیره شده، رد نگاهشو گرفتم و به رونا رسیدم، ابن دومین باره این اتفاق میوفته اول مینو الا هم جونگ کوک
یعنی جونگ کوک از رونا خوشش میاد؟ نه بابا امکان نداره، این دوتا مثل سگ و گربه دارن به هم میپرن اصمچچچلا امکان نداره، حتی فکرشم منو عصبانی میکنه
ــــــ. ـــــــ. ــــــــ. ــــــــــ. ـــــــ. ـــــــــــ.
رسیدیم جلوی در خونه، رونا یه نفس عمیق کشید و از ماشین پیاده شد
+ رونایا خوبی؟ .
- اوهوم خوبم
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#به_تهیونگ_هیت_ندیم
تا اینجا چطور بود؟
۴.۱k
۰۳ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.