انتخاب خواستنی پارت ۱۰
هر کی حرف میزنه مثبت و نقش اصلی مقابل منفی
جیمین& جونگ کوک " مینا * مینو = بقیه شخصیتا با اسم خودشون
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
+ مطمئنی.
- آره فقط یکم استرس دارم.
+ نگران نباش اصلا ازت چشم برنمیدارم خیالت راحت.
(رونا)
- نگران نباش اصلا ازت چشم برنمیدارم خیالت راحت.
بعد این حرف یه لبخند قشنگ تحویلم داد که قند تو دلم آب شد، تاحالا ندیده بودم کسی اینجوری بخنده، ناخودآگاه منم یه لبخند تحملش دادم و استرسم کامل از بین رفت
& خیلی خوب خیلی خوب، تموم کنین این صحنه های احساسی رو اشکم در اومد، بیاین بریم داخل.
+ هی پسر، آیا تو آدم نمیشی ؟.
& آیا خیر.
بعد این حرف شروع کرد به خندیدن و من حرصی داد زدم: جیمینــــــــــــــــا.
& خیلی خوب، آروم باش، بریم داخل دیگه.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
روی مبل نشسته بودم و جونگ کوک روی دسته مبل کنار من نشسته بود
توی فکر بودم که حس کردم یکی بهم خیره شده .... نگاهی به جونگ کوک کردم و دیدم با نیش باز داره منو نگاه میکنه
+ چیه خوشگل ندیدی؟
" خوشگل که هر روز تو آینه میبینم ولی میمون با اعتماد به تفس ندیدم.
+ یـــــــا، میخوای بمیری.
" به قول بعضی ها حرف حق جواب نداره.
بعدش یه چشمک مسخره بهم زد و شروع کرد به خندیدن، احساس میکردم توی دلم نداد مذاب دارن بالا میان، این مسر خیلی خوب بلد بود منو عصبی کنه
یه لحظه نتونستم خودمو کنترل کنم و برای اینکه این شوخی تموم نشه به سمتش حمله ور شدم و لپس رو کشیدم
+ چی گفتی یه بار دیگه بگو خاله بشنوه.
- آی دختر دیوونه لپمو کندی، این همه زور چی میگه این وسط آخه.
+ میگه که کوکی جون باید ادب بشه.
- اِ اینطوریاست، منم بلدم خوب.
یهو جونگ کوکم لپم و گرفت با هم روی مبل افتادیم و تا جایی که جا داشت تو سر و کله هم میزدیم، البته به شوخی، صدای خندمون خونه رو مر کرده بود
همون لحظه صدای زنگ بلند شد و ما تو همون حالت خشکمون زد
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ببخشید دیر شد این چند وقت آنتن نداشتم اخه مسافرتم دو سه روز دیگه بر میگردم بیشتر فعالیت میکنم 😊
جیمین& جونگ کوک " مینا * مینو = بقیه شخصیتا با اسم خودشون
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
+ مطمئنی.
- آره فقط یکم استرس دارم.
+ نگران نباش اصلا ازت چشم برنمیدارم خیالت راحت.
(رونا)
- نگران نباش اصلا ازت چشم برنمیدارم خیالت راحت.
بعد این حرف یه لبخند قشنگ تحویلم داد که قند تو دلم آب شد، تاحالا ندیده بودم کسی اینجوری بخنده، ناخودآگاه منم یه لبخند تحملش دادم و استرسم کامل از بین رفت
& خیلی خوب خیلی خوب، تموم کنین این صحنه های احساسی رو اشکم در اومد، بیاین بریم داخل.
+ هی پسر، آیا تو آدم نمیشی ؟.
& آیا خیر.
بعد این حرف شروع کرد به خندیدن و من حرصی داد زدم: جیمینــــــــــــــــا.
& خیلی خوب، آروم باش، بریم داخل دیگه.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
روی مبل نشسته بودم و جونگ کوک روی دسته مبل کنار من نشسته بود
توی فکر بودم که حس کردم یکی بهم خیره شده .... نگاهی به جونگ کوک کردم و دیدم با نیش باز داره منو نگاه میکنه
+ چیه خوشگل ندیدی؟
" خوشگل که هر روز تو آینه میبینم ولی میمون با اعتماد به تفس ندیدم.
+ یـــــــا، میخوای بمیری.
" به قول بعضی ها حرف حق جواب نداره.
بعدش یه چشمک مسخره بهم زد و شروع کرد به خندیدن، احساس میکردم توی دلم نداد مذاب دارن بالا میان، این مسر خیلی خوب بلد بود منو عصبی کنه
یه لحظه نتونستم خودمو کنترل کنم و برای اینکه این شوخی تموم نشه به سمتش حمله ور شدم و لپس رو کشیدم
+ چی گفتی یه بار دیگه بگو خاله بشنوه.
- آی دختر دیوونه لپمو کندی، این همه زور چی میگه این وسط آخه.
+ میگه که کوکی جون باید ادب بشه.
- اِ اینطوریاست، منم بلدم خوب.
یهو جونگ کوکم لپم و گرفت با هم روی مبل افتادیم و تا جایی که جا داشت تو سر و کله هم میزدیم، البته به شوخی، صدای خندمون خونه رو مر کرده بود
همون لحظه صدای زنگ بلند شد و ما تو همون حالت خشکمون زد
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ببخشید دیر شد این چند وقت آنتن نداشتم اخه مسافرتم دو سه روز دیگه بر میگردم بیشتر فعالیت میکنم 😊
۵.۱k
۰۷ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.