ازدواج اجبازی part: ⁷
ازدواج اجبازی part: ⁷
[یک هفته بعد]
_ آماده ای؟
+ اره بریم
داشتن به سمت بزرگترین مرکز خرید سئول میرفتن
حالا میپرسین چرا؟ بخاطر اینکه خواهر کوک بعد از ۳ سال درس خوندن تو لندن به سئول اومده بود و خانوادش بخاطرش جشن گرفتن!
توی یه ماشین نشسته بودن که کوک سکوت رو شکشت
_ رفتیم اونجا حواست باشه! من و تو باید تظاهر کنیم که همو خیلی دوست داریم... نمیخوام سوتی بدی جلوی اون همه مهمون..
+میدونستی این دقعه سومه که داری بهم میگی؟
_ بالاخره حواست باشه نزنی همچیو خراب کنی!
اِما دیگه چیزی نگفت
تم اون مهمونی بشدت باکلاس قرمز و مشکی بود!
خب شاید قرمز رنگ جیغی بیاد اما خواهر کوک عاشق رنگ قرمز و مشکی بود بخاطر همینم این مهمونی بزرگ با همچین وایبی برگزار میشد و همه ی مهمونا یا لباس قرمز یاهم مشکی به تن میکردن
درواقع تا حالا فقط دو یا سه بار مادر و پدر کوک رو دیده بود که اونم قبل از عروسیشون بود اما تا حالا هیچوقت خواهر کوک که از مردم شنیده بود با اینکه از یه خانواده پولدار بزرگ شده برخلاف برادرش اصلا ادم سرد و خشکی نیست بلکه بشدت پرانرژی و مهربونه
حداقل خداروشکر میکرد که خدا یک خواهر شوهر خوب بهش داده... با رسیدن به مقصد از ماشین پیاده شد. حدود ۳ ساعت از وقتشون برای خرید لباس هاشون و یک ساعت هم بخاطر اینکه برای خواهر کوک هدیه ای تهیه کنن گذشت...
یه ست گردنبد و دسبند و گوشواره با رنگ قرمز که اون دختر دوست داشت خریدن که از نظر اِما انتخاب شده بود... برای کوک هم یک کت و شلوار مشکی و خودش هم یک لباس قرمز خریده بودن
از اول خرید یه جیزی ذهنش رو درگیر کرده بود... اما بالاخره دلشو به دریا زد و سوالش رو پرسید
+ کوک؟
_ هوم؟
+ میگم من شنیدم جسیکا(خواهر کوک) خواهر واقعیت نیست درسته؟
_ اره خب اون دورگه امریکایی و کره ایه و خب مادرش با یک مرد دیگه به پدرم خیانت کرده و جسیکا و پدرمو ترک کرده برای همینم پدرم با مادرم ازدواج کردنو منم شدم بچشون اما پدرم مسئولیت جسیکا رو قبول کرد و من و اون درواقع ناتنیم
+ آه اون دختر بنظر خیلی قوی میاد
_(پوزخند) اصلا هم اینطوری نیست.. خیلی زود گریش میگیره و خیلیم لوسه
+ هیع اون لوس نیست احساساتیه برعکس جنابالی که اصلا بویی از احساسات نبردی و اخلاقت گوهه اون دختر مهربونیه برعکس داداش خشکش
_ هی تو که اصلا اون دختره لوس نُنُرو ندیدی
+ بالاخره شنیدم که اینجوریه دیگه
_ دقیقا یک نمونه از کلمه ی دردسر اگه ادم بوده
+ توهم یک نمونه از گوه اگه ادم بودی
_چیییی
+ راس میگم خوو
_تو الان اینو به جئون جونگکوک پسر بزرگتر خاندان جئون گفتی؟
+ ارع(پوکر فیس)
_(دویید دنبالش) تو گوه خوردی گوه عمته زنیکه
+ (جیغغ) گمشووو دنبالم نیااا مردک هیییز
شرایط: ۵۵ لایک
۶۸۰ عضو
۲۰ کامنت
[یک هفته بعد]
_ آماده ای؟
+ اره بریم
داشتن به سمت بزرگترین مرکز خرید سئول میرفتن
حالا میپرسین چرا؟ بخاطر اینکه خواهر کوک بعد از ۳ سال درس خوندن تو لندن به سئول اومده بود و خانوادش بخاطرش جشن گرفتن!
توی یه ماشین نشسته بودن که کوک سکوت رو شکشت
_ رفتیم اونجا حواست باشه! من و تو باید تظاهر کنیم که همو خیلی دوست داریم... نمیخوام سوتی بدی جلوی اون همه مهمون..
+میدونستی این دقعه سومه که داری بهم میگی؟
_ بالاخره حواست باشه نزنی همچیو خراب کنی!
اِما دیگه چیزی نگفت
تم اون مهمونی بشدت باکلاس قرمز و مشکی بود!
خب شاید قرمز رنگ جیغی بیاد اما خواهر کوک عاشق رنگ قرمز و مشکی بود بخاطر همینم این مهمونی بزرگ با همچین وایبی برگزار میشد و همه ی مهمونا یا لباس قرمز یاهم مشکی به تن میکردن
درواقع تا حالا فقط دو یا سه بار مادر و پدر کوک رو دیده بود که اونم قبل از عروسیشون بود اما تا حالا هیچوقت خواهر کوک که از مردم شنیده بود با اینکه از یه خانواده پولدار بزرگ شده برخلاف برادرش اصلا ادم سرد و خشکی نیست بلکه بشدت پرانرژی و مهربونه
حداقل خداروشکر میکرد که خدا یک خواهر شوهر خوب بهش داده... با رسیدن به مقصد از ماشین پیاده شد. حدود ۳ ساعت از وقتشون برای خرید لباس هاشون و یک ساعت هم بخاطر اینکه برای خواهر کوک هدیه ای تهیه کنن گذشت...
یه ست گردنبد و دسبند و گوشواره با رنگ قرمز که اون دختر دوست داشت خریدن که از نظر اِما انتخاب شده بود... برای کوک هم یک کت و شلوار مشکی و خودش هم یک لباس قرمز خریده بودن
از اول خرید یه جیزی ذهنش رو درگیر کرده بود... اما بالاخره دلشو به دریا زد و سوالش رو پرسید
+ کوک؟
_ هوم؟
+ میگم من شنیدم جسیکا(خواهر کوک) خواهر واقعیت نیست درسته؟
_ اره خب اون دورگه امریکایی و کره ایه و خب مادرش با یک مرد دیگه به پدرم خیانت کرده و جسیکا و پدرمو ترک کرده برای همینم پدرم با مادرم ازدواج کردنو منم شدم بچشون اما پدرم مسئولیت جسیکا رو قبول کرد و من و اون درواقع ناتنیم
+ آه اون دختر بنظر خیلی قوی میاد
_(پوزخند) اصلا هم اینطوری نیست.. خیلی زود گریش میگیره و خیلیم لوسه
+ هیع اون لوس نیست احساساتیه برعکس جنابالی که اصلا بویی از احساسات نبردی و اخلاقت گوهه اون دختر مهربونیه برعکس داداش خشکش
_ هی تو که اصلا اون دختره لوس نُنُرو ندیدی
+ بالاخره شنیدم که اینجوریه دیگه
_ دقیقا یک نمونه از کلمه ی دردسر اگه ادم بوده
+ توهم یک نمونه از گوه اگه ادم بودی
_چیییی
+ راس میگم خوو
_تو الان اینو به جئون جونگکوک پسر بزرگتر خاندان جئون گفتی؟
+ ارع(پوکر فیس)
_(دویید دنبالش) تو گوه خوردی گوه عمته زنیکه
+ (جیغغ) گمشووو دنبالم نیااا مردک هیییز
شرایط: ۵۵ لایک
۶۸۰ عضو
۲۰ کامنت
۲۰.۰k
۲۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.