عشق اجباری

عشق اجباری
پارت ۳۵
# مانلی
چشام رو باز کردم روی تخت بودم تا اومدم بلندشم کمرم تیر کشید و جیغم رفت هوا . در اتاق باز شد و کیارش اومد .
کیارش « سلام خانوم آقا دانیال ، خوبی؟؟. امیدوارم که از پذیرایی حامد خوشت اومده باشه» مانلی« مرتیکه ی الاغ، البته بلا نسبت الاغ ، بیچاره الاغ که به تو تشبیه بشه » کیارش اومد جلو . همین جوری که اون میومد جلو من می رفتم عقب اینقدر رفتم عقب که خوردم به تاج تخت . شروع کرد به باز کردن دکمه های پیراهنش . برای اولین‌بار تو عمرم ترسیدم. ترسیدم از اینکه دختر بودنم رو از دست بدم . اومد و روم خیمه زد همین جوری که دست و پا میزدم دانیال رو صدا می کردم . نمی دونم چرا ولی همش منتظر دانیال بودم. در باز شد و حامد اومد« آقا ، شیخ اومدن» کیارش نگاه هیزش رو از روی من برداشت و به حامد گفت « باشه الان میام» خم شد و زیر گوشم گفت « لباس عربی توی کمد هست اون رو می پوشی و میای پایین و گرنه کاری که قرار بود انجام بدم رو انجام میدم » با ترس آب دهنم رو قورت دادم و گفتم « باش» وقتی که رفت در کمد رو باز کردم و به لباس نگاه کردم خوشگل بود ولی خیلی باز بود . چاره ای نداشتم باید می پوشیدمش .
دیدگاه ها (۶)

عشق اجباریپارت ۳۶ لباس رو پوشیدم و یه دختری اومد دنبالم پشت ...

عشق اجباریپارت ۳۷ # دانیالبخدا اگه مانلی پیدا بشه همه چیز رو...

عشق اجباریپارت ۳۴ # دانیالاز دیروز که مانلی رو دزدین ازش خبر...

عشق اجباریپارت ۳۳ با احساس سر درد بیدار شدم. توی اتاق بودم ه...

جیمین فیک زندگی پارت ۸۰#

جیمین فیک زندگی پارت ۷۲#

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط