فیک جونگکوک:زیرزمین
فیک جونگکوک:زیرزمین
part⁸⁵
_آهان باشه برو بخواب
+باش(خوابالو)
_شببخیر بیبی
+(خنده ریز)شب بخیر چاگیا
پایان مکالمه
ویو جونگکوک
ا.ت گفت ممکنه یه روز اونجا بمونه یعنی نمی تونم ببینمش
ویو ا.ت
با جونگکوک حرف زدم
خیلی خوابممیومد
من لباسامو عوض نکردم خوابیدم
بلند شدم لباسامو عوض کردم
خیلی گشنمه رفتم توی آشپز خونه یه چیزی خوردم رفتم بالا دوباره خوابیدم
*فردا صبح
ویو ا.ت
با آلارم گوشیم از خواب بیدار شدم
رفتم پایین صبحونه خوردم
یکم ورزش کردم
فیلم دیدم
بعد رفتم حموم
دوباره آمدن پایین فیلم دیدم
ساعت نگاه کردم ساعت۹ صبح بود
رفتم بالا توی اتاقم
لباس پوشیدم(اسلاید۲)
یه آرایش ملایم کردم
موهامو درست کردم وسایلمو برداشتم رفتم سمت ماشین
ماشینو از پارکینگ آوردم بیرون راه افتادم سمت دائجو
*چند ساعت بعد
ویو ا.ت
یه چند ساعتی میشه که توی راه دائجو ام که رسیدم به هتل از ماشین پیدا شدم وسایلمو برداشتم رفتم توی هتل
رفتم رفتم یه اتاق گرفتم
یکی از کارکنان وسایلمو برد توی اتاقم منم رفتم توی اتاق
به یکی از همکارام که اونم قرار بود بیاد دائجو پیام دادم
اون یه چند ساعت دیگه میرسه
منم از اتاق رفتم بیرون تا یکم دائجو رو بگردم
اولین بارم که آمدم دائجو
معلوم نیست که بعدا بتونمبیام یا نه پس الان میرم تنهای میگردم بعد با دوستام میرم
از اتاق رفتم بیرون منتظر آسانسور بودم
که یکی کنارم وایساد
ندیدم که کیه
آسانسور آمد رفتم توی آسانسور
اونم مرده هم سوار آسانسور شد
که تلفن مرده زنگ خورد
اونم جواب داد
صدای مرده خیلی برام آشنا بود
خیلی زیاد صدای مرده برام آشنا بود
چهره مرده رو دیدم که
دیدم سوهو هه
واقعا سوهو اینجاست
هیمن طوری داشتم به سوهو نگاه میکردم
تلفن سوهو تموم شد
اونم منو دید
تا منو دید...
سوهو:ا.ت؟
+اره خودمم
سوهو:وای ا.ت(ا.ت رو توی آسانسور بغل میکنه)
+خیلی دلمبرات تنگ شده بود سوهو
سوهو:منم
(از بغل هممیان بیرون)
+تو اینجا چیکار میکنی؟اصلا فکرشمنمیکردم که بعد این همه سال توی آسانسور ببینمت
سوهو:منم همین طور خب در واقعا منم برای جلسه ی کاری آمدم اینجا تو چرا امدی اینجا؟
+منم جلسه ی کاری داشتم آمدم اینجا
سوهو:واقعا؟اگه جلسه ی کاری نبود فکر نکنم حالا حالا ها همو میدیدیم
part⁸⁵
_آهان باشه برو بخواب
+باش(خوابالو)
_شببخیر بیبی
+(خنده ریز)شب بخیر چاگیا
پایان مکالمه
ویو جونگکوک
ا.ت گفت ممکنه یه روز اونجا بمونه یعنی نمی تونم ببینمش
ویو ا.ت
با جونگکوک حرف زدم
خیلی خوابممیومد
من لباسامو عوض نکردم خوابیدم
بلند شدم لباسامو عوض کردم
خیلی گشنمه رفتم توی آشپز خونه یه چیزی خوردم رفتم بالا دوباره خوابیدم
*فردا صبح
ویو ا.ت
با آلارم گوشیم از خواب بیدار شدم
رفتم پایین صبحونه خوردم
یکم ورزش کردم
فیلم دیدم
بعد رفتم حموم
دوباره آمدن پایین فیلم دیدم
ساعت نگاه کردم ساعت۹ صبح بود
رفتم بالا توی اتاقم
لباس پوشیدم(اسلاید۲)
یه آرایش ملایم کردم
موهامو درست کردم وسایلمو برداشتم رفتم سمت ماشین
ماشینو از پارکینگ آوردم بیرون راه افتادم سمت دائجو
*چند ساعت بعد
ویو ا.ت
یه چند ساعتی میشه که توی راه دائجو ام که رسیدم به هتل از ماشین پیدا شدم وسایلمو برداشتم رفتم توی هتل
رفتم رفتم یه اتاق گرفتم
یکی از کارکنان وسایلمو برد توی اتاقم منم رفتم توی اتاق
به یکی از همکارام که اونم قرار بود بیاد دائجو پیام دادم
اون یه چند ساعت دیگه میرسه
منم از اتاق رفتم بیرون تا یکم دائجو رو بگردم
اولین بارم که آمدم دائجو
معلوم نیست که بعدا بتونمبیام یا نه پس الان میرم تنهای میگردم بعد با دوستام میرم
از اتاق رفتم بیرون منتظر آسانسور بودم
که یکی کنارم وایساد
ندیدم که کیه
آسانسور آمد رفتم توی آسانسور
اونم مرده هم سوار آسانسور شد
که تلفن مرده زنگ خورد
اونم جواب داد
صدای مرده خیلی برام آشنا بود
خیلی زیاد صدای مرده برام آشنا بود
چهره مرده رو دیدم که
دیدم سوهو هه
واقعا سوهو اینجاست
هیمن طوری داشتم به سوهو نگاه میکردم
تلفن سوهو تموم شد
اونم منو دید
تا منو دید...
سوهو:ا.ت؟
+اره خودمم
سوهو:وای ا.ت(ا.ت رو توی آسانسور بغل میکنه)
+خیلی دلمبرات تنگ شده بود سوهو
سوهو:منم
(از بغل هممیان بیرون)
+تو اینجا چیکار میکنی؟اصلا فکرشمنمیکردم که بعد این همه سال توی آسانسور ببینمت
سوهو:منم همین طور خب در واقعا منم برای جلسه ی کاری آمدم اینجا تو چرا امدی اینجا؟
+منم جلسه ی کاری داشتم آمدم اینجا
سوهو:واقعا؟اگه جلسه ی کاری نبود فکر نکنم حالا حالا ها همو میدیدیم
۸.۴k
۱۲ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.