فیک جونگکوک:زیرزمین
فیک جونگکوک:زیرزمین
part⁸⁴
*چهار ماه بعد
ویو ا.ت
چهار ماه شده که من و جونگکوک پیش مامانیم و داریم ازش مراقبت میکنیم
توی این چهار ماه خیلی خوش گذشت
خیلی سریع این چهار ماه گذشت
اصلا فکرشم نمیکردم اینقدر سریع بگذره
توی این چهار ماه که مراقب مامان بودم خیلی حالش خوب شده
مامان رو با خودم بردم بیمارستان خودم ازش چندتا آزمایش گرفتم و توی جواب ها خیلی حالش خوب شده بود
و دیگه سرطان مغز استخوان نداشت
منم دیگه باید میرفتم خونه ی خودم ولی به مامانم سر میزدم
با مامان رفتیم خونه
رفتم توی اتاق وسایلمو جمع کردم و از مامان خدافظی کردم
جونگکوک گفت که یه کاری براش پیش آمده برای همین نتونست بیاد بیمارستان ولی بهم زنگ زد پرسید که حال مامان خوبه یا نه
بعدش از مامان خدافظی کردم رفتم سوار ماشین شدم
رفتم سمت خونه ی خودم
رفتم توی اتاق خودمو پرت کردم روی تخت
توی این چهار ماه خیلی خوب بود پیش هم بودیم دلم نمی خواست اینقدر زود تموم بشه ولی دیگه گذشت
توی این فکرا بودم که خوابم برد
ویو جونگکوک
چهار ماه منو ا.ت از مامان مراقبت کردیم خیلی توی این چهار ماه خوش گذشته
مثل اون زورای بود که سه نفری زندگی میکردیم
ولمنمیخواست اینقدر زود تموم بشه
امروز قراره ا.ت مامان رو ببره بیمارستان تا ببینه حالش چطوره
من برام کار پیش آمد نتونستم برم
ولی به ا.ت زنگ زدم حال مامان رو پرسیدم گفت حالش خوبه
کارم من تا شب طول کشیده
تقریبا ساعت۱۱ شبه من دارم میرم خونه ی مامان
رسیدم خونه ی مامان رفتم توی خونه
ولی ا.ت نبود
_مامان ا.ت کجاست؟
^ا.ت رفت خونه ی خودش
_چی؟ولی چرا؟
^خب کار داره گفت که فردا صبح میخواد برای یه جلسه ی کاری بره دائجو برای همین رفت خونه ی خودش وسایلش اونجا بود
_چرا به من چیزی نگفت؟
^نمی دونم
_من میرم لباسامو عوض کنم
^باش چیزی میخوری برات درست کنم؟
_نه خوردم
^باشه
ویو جونگکوک
چرا ا.ت به من چیزی نگفت که میخواد بره دائجو
میخوام بهش زنگ بزنم
به ا.ت زنگ زدم ولی جواب نداد
ای بابا برم خونهش اصلا اونجاست
بزار یه بار دیگه بهش زنگ بزنم
ویو ا.ت
خواب بودم که گوشیم زنگ خورد دیدم جونگکوک جواب دادم
ویو جونگکوک
بار اول که به ا.ت زنگ زدم جواب نداد
ولی بار دوم که زنگ زدم جواب داد
مکالمه ی ا.ت و جونگکوک
_ا.ت چرا زنگ زدم جواب ندادی؟
+اعم..خواب بودم نشنیدم(خوابالو)
_کجای؟
+خونه؟(خوابالو)
_تنهای؟
+اره چطوری؟(خوابالو)
_هیچیهمین طوری
+آهان باشه(خوابالو)
_مامان گفت فردا صبح میخوای بری دائجو
+اره یه جلسه کاریه(خوابالو)
_چرا بهم نگفتی؟
+به من عصری خبر دادن بعدش آمدم خونه خوابم برد نتونستم بگم(خوابالو)
_آهان راستی با کی میخوای بری؟
+خودم میرم(خوابالو)
_تا کی اونجا؟
+نمی دونم شاید یه روز اونجا بمونم(خوابالو)
part⁸⁴
*چهار ماه بعد
ویو ا.ت
چهار ماه شده که من و جونگکوک پیش مامانیم و داریم ازش مراقبت میکنیم
توی این چهار ماه خیلی خوش گذشت
خیلی سریع این چهار ماه گذشت
اصلا فکرشم نمیکردم اینقدر سریع بگذره
توی این چهار ماه که مراقب مامان بودم خیلی حالش خوب شده
مامان رو با خودم بردم بیمارستان خودم ازش چندتا آزمایش گرفتم و توی جواب ها خیلی حالش خوب شده بود
و دیگه سرطان مغز استخوان نداشت
منم دیگه باید میرفتم خونه ی خودم ولی به مامانم سر میزدم
با مامان رفتیم خونه
رفتم توی اتاق وسایلمو جمع کردم و از مامان خدافظی کردم
جونگکوک گفت که یه کاری براش پیش آمده برای همین نتونست بیاد بیمارستان ولی بهم زنگ زد پرسید که حال مامان خوبه یا نه
بعدش از مامان خدافظی کردم رفتم سوار ماشین شدم
رفتم سمت خونه ی خودم
رفتم توی اتاق خودمو پرت کردم روی تخت
توی این چهار ماه خیلی خوب بود پیش هم بودیم دلم نمی خواست اینقدر زود تموم بشه ولی دیگه گذشت
توی این فکرا بودم که خوابم برد
ویو جونگکوک
چهار ماه منو ا.ت از مامان مراقبت کردیم خیلی توی این چهار ماه خوش گذشته
مثل اون زورای بود که سه نفری زندگی میکردیم
ولمنمیخواست اینقدر زود تموم بشه
امروز قراره ا.ت مامان رو ببره بیمارستان تا ببینه حالش چطوره
من برام کار پیش آمد نتونستم برم
ولی به ا.ت زنگ زدم حال مامان رو پرسیدم گفت حالش خوبه
کارم من تا شب طول کشیده
تقریبا ساعت۱۱ شبه من دارم میرم خونه ی مامان
رسیدم خونه ی مامان رفتم توی خونه
ولی ا.ت نبود
_مامان ا.ت کجاست؟
^ا.ت رفت خونه ی خودش
_چی؟ولی چرا؟
^خب کار داره گفت که فردا صبح میخواد برای یه جلسه ی کاری بره دائجو برای همین رفت خونه ی خودش وسایلش اونجا بود
_چرا به من چیزی نگفت؟
^نمی دونم
_من میرم لباسامو عوض کنم
^باش چیزی میخوری برات درست کنم؟
_نه خوردم
^باشه
ویو جونگکوک
چرا ا.ت به من چیزی نگفت که میخواد بره دائجو
میخوام بهش زنگ بزنم
به ا.ت زنگ زدم ولی جواب نداد
ای بابا برم خونهش اصلا اونجاست
بزار یه بار دیگه بهش زنگ بزنم
ویو ا.ت
خواب بودم که گوشیم زنگ خورد دیدم جونگکوک جواب دادم
ویو جونگکوک
بار اول که به ا.ت زنگ زدم جواب نداد
ولی بار دوم که زنگ زدم جواب داد
مکالمه ی ا.ت و جونگکوک
_ا.ت چرا زنگ زدم جواب ندادی؟
+اعم..خواب بودم نشنیدم(خوابالو)
_کجای؟
+خونه؟(خوابالو)
_تنهای؟
+اره چطوری؟(خوابالو)
_هیچیهمین طوری
+آهان باشه(خوابالو)
_مامان گفت فردا صبح میخوای بری دائجو
+اره یه جلسه کاریه(خوابالو)
_چرا بهم نگفتی؟
+به من عصری خبر دادن بعدش آمدم خونه خوابم برد نتونستم بگم(خوابالو)
_آهان راستی با کی میخوای بری؟
+خودم میرم(خوابالو)
_تا کی اونجا؟
+نمی دونم شاید یه روز اونجا بمونم(خوابالو)
۷.۱k
۱۲ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.