ف2 پ۵
ف2 پ۵
.........
+ اتفاقی افتاده خیلی جدی صدام زدیم
انیس با باز کردن کامپیوترش شروع به صحبت کرد
+ گفتم قبل از اینکه حمله کنیم به برایان یک سری اطلاعات ازش داشته باشیم پس شروع کردم تحقیق کردن و......انگاری دو روز دیگه یه جشن معامله دارم و
انیس با لبخند به یونای هیجان زده زل زد
+ و به نظرت جشن برای چیه ؟ اون الماس رو یادته که دنبالش بودیم ....خب به نظر قراره تو اون جشن فروخته شه
یونا که از بحث خوشش اومده بود چهار پا نشست رو صندلی
+ خب نقشه چیه؟
انیس و یونا با لبخند به هم نگاه کردن
.........
جیهوپ به ارکمی به صندلی تکیه داده بود به تمرینات ارورا نگاه میکرد لبخندی زد ارورا واقعا دختر آروم و زیبایی بود درسته که خیلی زود گول میخورد جیهوپ به یاد قدیما نفس عمیقی کشید
فلش بک *
+اخخخ
انیس به سرعت با جیهوپ سمت صدا رفتن و ارورا رو روی زمین دید
+ خدای من چیشده ؟
+ لیز خوردم تو خونا اه
+ راستی هوپی تو چرا هیچ وقت نگفتی چه اتفاقی اینجا افتاده؟
جیهوپ لبخند غمگینی زد
_ نمیدونم اما چیزی که باعث خوشحالیم میشه اینه که دختری رو نجات دادم که همه چیزم بود
+ اون ...
جیهوپ نزاشت انیس حرفش رو کامل کنه
_ نه دختر کوچولوم بود خواهر دوست داشتنیم :)
جیهوپ با یاد اوری خاطراتی که با یونا داشت اشکی از چشمش ریخت و ارورا پاکش کرد
+ گریه نکن اون باید حالش الان خوب باشه
_ اره کسایی که باهاشون زندگی میکردم به خوبی ....
قبل از اینکه جیهوپ حرفش رو ادامه بده در یتیم خونه باز شد جیهوپ انیس و ارورا رو پشت خودش قایم کرو و اروم اسلحش رو برداشت و سمت سالن اصلی حرکت کرد کسی رو افتاده روی زمین دید موهای سیاه و صافی داشت وقتی نزدیک تر شد خون غلیظی رو اطراف دختر دید و با ترس سمتش رفت
_ تیر خوردههههه
با این حرف جیهوپ انیس و ارورا به سرعت دویدن و با بدن خشک شده جیهوپ روبرو شدن
+ چیشده
با این حرف جیهوپ انیس و ارورا به سرعت دویدن و با بدن خشک شده جیهوپ روبرو شدن
+ چیشده؟
جیهوپ با صدای شک زده و ارومی اسم کسی رو گفت
+ چی؟
_ یوناااااااا
با این حرف انیس و ارورا به سرعت سمت جیهوپ رفتن و توی بغلش یونا رو غرق خون دید
_ چیکار کردی با خودت
جیهوپ به بدن یونا نگاه میکرد تا راه خون رو پیدا کنه که ارورا یه دستمال رو روی رگش گذاشت جیهوپ نگاهی به ارورا کرد
_ از کجا؟
+ نمیدونم حس کردم
_ ممنونم
+ میرم بانداژ بیارم
جیهوپ سرش رو تکون داد و به ارومی سر یونا رو بوسید
پایان فلش بک *
.........
+ اتفاقی افتاده خیلی جدی صدام زدیم
انیس با باز کردن کامپیوترش شروع به صحبت کرد
+ گفتم قبل از اینکه حمله کنیم به برایان یک سری اطلاعات ازش داشته باشیم پس شروع کردم تحقیق کردن و......انگاری دو روز دیگه یه جشن معامله دارم و
انیس با لبخند به یونای هیجان زده زل زد
+ و به نظرت جشن برای چیه ؟ اون الماس رو یادته که دنبالش بودیم ....خب به نظر قراره تو اون جشن فروخته شه
یونا که از بحث خوشش اومده بود چهار پا نشست رو صندلی
+ خب نقشه چیه؟
انیس و یونا با لبخند به هم نگاه کردن
.........
جیهوپ به ارکمی به صندلی تکیه داده بود به تمرینات ارورا نگاه میکرد لبخندی زد ارورا واقعا دختر آروم و زیبایی بود درسته که خیلی زود گول میخورد جیهوپ به یاد قدیما نفس عمیقی کشید
فلش بک *
+اخخخ
انیس به سرعت با جیهوپ سمت صدا رفتن و ارورا رو روی زمین دید
+ خدای من چیشده ؟
+ لیز خوردم تو خونا اه
+ راستی هوپی تو چرا هیچ وقت نگفتی چه اتفاقی اینجا افتاده؟
جیهوپ لبخند غمگینی زد
_ نمیدونم اما چیزی که باعث خوشحالیم میشه اینه که دختری رو نجات دادم که همه چیزم بود
+ اون ...
جیهوپ نزاشت انیس حرفش رو کامل کنه
_ نه دختر کوچولوم بود خواهر دوست داشتنیم :)
جیهوپ با یاد اوری خاطراتی که با یونا داشت اشکی از چشمش ریخت و ارورا پاکش کرد
+ گریه نکن اون باید حالش الان خوب باشه
_ اره کسایی که باهاشون زندگی میکردم به خوبی ....
قبل از اینکه جیهوپ حرفش رو ادامه بده در یتیم خونه باز شد جیهوپ انیس و ارورا رو پشت خودش قایم کرو و اروم اسلحش رو برداشت و سمت سالن اصلی حرکت کرد کسی رو افتاده روی زمین دید موهای سیاه و صافی داشت وقتی نزدیک تر شد خون غلیظی رو اطراف دختر دید و با ترس سمتش رفت
_ تیر خوردههههه
با این حرف جیهوپ انیس و ارورا به سرعت دویدن و با بدن خشک شده جیهوپ روبرو شدن
+ چیشده
با این حرف جیهوپ انیس و ارورا به سرعت دویدن و با بدن خشک شده جیهوپ روبرو شدن
+ چیشده؟
جیهوپ با صدای شک زده و ارومی اسم کسی رو گفت
+ چی؟
_ یوناااااااا
با این حرف انیس و ارورا به سرعت سمت جیهوپ رفتن و توی بغلش یونا رو غرق خون دید
_ چیکار کردی با خودت
جیهوپ به بدن یونا نگاه میکرد تا راه خون رو پیدا کنه که ارورا یه دستمال رو روی رگش گذاشت جیهوپ نگاهی به ارورا کرد
_ از کجا؟
+ نمیدونم حس کردم
_ ممنونم
+ میرم بانداژ بیارم
جیهوپ سرش رو تکون داد و به ارومی سر یونا رو بوسید
پایان فلش بک *
۴.۴k
۲۲ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.