ف2 پ۷
ف2 پ۷
+ شت ....
انیس که صدای یونا رو شنیده بود گفت
+ یونا؟ چیشد ؟ ادوارد بپر بیرون
ادوارد سرش رو تکون داد و از ماشین پیاده شد تا اگه اتفاقی برای یونا افتاد وارد عمارت شه یونا به آرومی گفت
+ خوبم
و بعد خواست از اتاق خارج شه که سوسو خواهر بزرگتره برایان وینسون دیدش و یونا به ناچار مجبور شد با لبخند سمتش بره اما امید وار بود جی جی نشناستش به ارومی چایی رو روی میز گذاشت و چشمای جی جی رو روی خودش حس کرد اما چیزی که توجهش رو جلب کرد کلمه ای بود که به زور روی صفحه ی کامپیوتر دید یونا به آرومی عقب رفت و بعد تعظیم از در خارج شد
+ کی بی اس اینو سرچ کن انیس
اینو یونا در حالی میگفت که سمت اتاق سو سو میرفت
انیس با این حرف گفت
+کی بی اس یه گروه موادن که جدیدن زدن تو کار بمب
ادوارد با تعجب گفت
_ تو اینو از کجا میدونستی؟
انیس با اشاره به لب تاپش نشون داد که هک کرده
_ بابا دو ثانیه نشدددد
انیس لبخندی زد
یونا که به حرفاشون گوش میداد خندید سمت در رفت و بازش کرد و اروم وارد شد چراغ اتاق رو روشن کرد و شروع به گشتن کرد که صدای انیس اومد
+ هی زوتر از ۳ دقیقه باید بیای بیرون
+ چی ؟ نمیتونم نمیشه زمان رو بیشتر کنی؟
+ نه بیشتر لو میریم
یونا با این حرف انیس با عجله سمت میز کار سوسو رفت و تمام کاغذ ها رو باز کرد و نگاه کرد تا اینکه صدای تیر بیشتر و بیشتر میشد
یونا به اجبار مجبور شد کاغذ ها رو ول کنه و سمت در بره که در باز شد و فردی با تفنگ وارد شد و با دیدن یونا خواست بزنتش که گردنش زده شد
+ آه شیبال
یونا از در خارج شد و با دیدن اتیش لحظه ای خودش رو توی بچگیش دید ...فرانک رو دید ...و اجوما ...
اما با شنیدن صدای یکی از فکرش دراومد و بچه سوسو رو وسط جمعیت دید که یکی میخواد بزنتش خواست حرکت کنه که دامنش گیر کرد
من اومدم با چند تا پارتم اومدممم لیلیلی
+ شت ....
انیس که صدای یونا رو شنیده بود گفت
+ یونا؟ چیشد ؟ ادوارد بپر بیرون
ادوارد سرش رو تکون داد و از ماشین پیاده شد تا اگه اتفاقی برای یونا افتاد وارد عمارت شه یونا به آرومی گفت
+ خوبم
و بعد خواست از اتاق خارج شه که سوسو خواهر بزرگتره برایان وینسون دیدش و یونا به ناچار مجبور شد با لبخند سمتش بره اما امید وار بود جی جی نشناستش به ارومی چایی رو روی میز گذاشت و چشمای جی جی رو روی خودش حس کرد اما چیزی که توجهش رو جلب کرد کلمه ای بود که به زور روی صفحه ی کامپیوتر دید یونا به آرومی عقب رفت و بعد تعظیم از در خارج شد
+ کی بی اس اینو سرچ کن انیس
اینو یونا در حالی میگفت که سمت اتاق سو سو میرفت
انیس با این حرف گفت
+کی بی اس یه گروه موادن که جدیدن زدن تو کار بمب
ادوارد با تعجب گفت
_ تو اینو از کجا میدونستی؟
انیس با اشاره به لب تاپش نشون داد که هک کرده
_ بابا دو ثانیه نشدددد
انیس لبخندی زد
یونا که به حرفاشون گوش میداد خندید سمت در رفت و بازش کرد و اروم وارد شد چراغ اتاق رو روشن کرد و شروع به گشتن کرد که صدای انیس اومد
+ هی زوتر از ۳ دقیقه باید بیای بیرون
+ چی ؟ نمیتونم نمیشه زمان رو بیشتر کنی؟
+ نه بیشتر لو میریم
یونا با این حرف انیس با عجله سمت میز کار سوسو رفت و تمام کاغذ ها رو باز کرد و نگاه کرد تا اینکه صدای تیر بیشتر و بیشتر میشد
یونا به اجبار مجبور شد کاغذ ها رو ول کنه و سمت در بره که در باز شد و فردی با تفنگ وارد شد و با دیدن یونا خواست بزنتش که گردنش زده شد
+ آه شیبال
یونا از در خارج شد و با دیدن اتیش لحظه ای خودش رو توی بچگیش دید ...فرانک رو دید ...و اجوما ...
اما با شنیدن صدای یکی از فکرش دراومد و بچه سوسو رو وسط جمعیت دید که یکی میخواد بزنتش خواست حرکت کنه که دامنش گیر کرد
من اومدم با چند تا پارتم اومدممم لیلیلی
۴.۰k
۲۴ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.