پارت اخر(جیغ*)
پارت اخر(جیغ*)
کوک:ات قشنگم چشماتو باز کن ات منو ببخش....من اشتباه کردم...گول یه فیلم و چندتا عکس خوردم......بهت قول میدم که دیگه اذیتت نکنم
کوک همینطور که با فرشتش که روی تخت بیمارستانه حرف میزد و اشک میریخت نشست روی زمین نشست و به دیواری که پایینه شیشه بود تکیه داد چشماشو بست و آروم اشک ریخت چند دقیقه اینطور توی حال خودش بود که صدای بوق دستگاه کل محوطهی ای سیو رو گرفت[چون همتون گفتید اینطور نوشتم] کوک با دلهرهی تمام بلند شد و از پشت شیشهی ای سیو به دستگاهی نگاه کرد که به ات وصل بود خط صاف شده بود و قلب ات دیگه نمیزد....... دکتر کیم همراه چند تا پرستار وارد اتاق شدن کوک که شاهد جون دادن تمام زندگیش بود روی زانوهاش اوفتاد و گریه میکرد
دکتر کیم داد میزد و میگفت بهش شوک وارد کنید
۱۰۰
۱۵۰
۲۰۰
۲۵۰
۳۰۰
۳۵۰
که نبض ات دوباره برگشت دستگاه شروع کرد به حرکت کردن(منظورم اینه که نبضش رو میگیره) ات کم کم چشماشو باز میکنه و به اطرافش نگاه میکنه
کیم:خانم ات بهوش اومدید
ات:کوک جونگکوک(صدای گرفته)
کیم:الان بهشون میگم بیان تو
ات پلکاش روی هم گذاشت
دکتر کیم رفت پیش کوک ....کوک که انقدر گریه کرده بود متوجه برگشتن نبص ات نشده بود سرش پایین بود و گربه میکرد دکتر کیم رفت کنارش نشست و با یه لبخند گفت
کیم:برو ببینش
کوک که بعد از این حرف دکتر سرش رو بالا آورد با شوقی از جاش بلند شد
کوک:ات ات من بهوش اومده
کین:بله
کوک:میتونم ببینمش
کیم:بله میتونید برید
کوک بدون تشکر کردن از دکتر وارد اتاق ات شد
ات با دیدن کوک گفت
ات:جونگکوک
کوک:ات حالت خوبه جایی درد نمیکنه
ات:نه
کوک:ات منو ببخش
ات:من تورو همون موقع بخشیدمت
کوک لبخندی زد و ات رو بغل کرد
[پایان]
دستم درد نکنه😂
۱۰۰۰تایی شیم فیک جدید رو شروع میکنم
حمایت کنید*
[نظر هاتون هم بگید]ممنونم*
کوک:ات قشنگم چشماتو باز کن ات منو ببخش....من اشتباه کردم...گول یه فیلم و چندتا عکس خوردم......بهت قول میدم که دیگه اذیتت نکنم
کوک همینطور که با فرشتش که روی تخت بیمارستانه حرف میزد و اشک میریخت نشست روی زمین نشست و به دیواری که پایینه شیشه بود تکیه داد چشماشو بست و آروم اشک ریخت چند دقیقه اینطور توی حال خودش بود که صدای بوق دستگاه کل محوطهی ای سیو رو گرفت[چون همتون گفتید اینطور نوشتم] کوک با دلهرهی تمام بلند شد و از پشت شیشهی ای سیو به دستگاهی نگاه کرد که به ات وصل بود خط صاف شده بود و قلب ات دیگه نمیزد....... دکتر کیم همراه چند تا پرستار وارد اتاق شدن کوک که شاهد جون دادن تمام زندگیش بود روی زانوهاش اوفتاد و گریه میکرد
دکتر کیم داد میزد و میگفت بهش شوک وارد کنید
۱۰۰
۱۵۰
۲۰۰
۲۵۰
۳۰۰
۳۵۰
که نبض ات دوباره برگشت دستگاه شروع کرد به حرکت کردن(منظورم اینه که نبضش رو میگیره) ات کم کم چشماشو باز میکنه و به اطرافش نگاه میکنه
کیم:خانم ات بهوش اومدید
ات:کوک جونگکوک(صدای گرفته)
کیم:الان بهشون میگم بیان تو
ات پلکاش روی هم گذاشت
دکتر کیم رفت پیش کوک ....کوک که انقدر گریه کرده بود متوجه برگشتن نبص ات نشده بود سرش پایین بود و گربه میکرد دکتر کیم رفت کنارش نشست و با یه لبخند گفت
کیم:برو ببینش
کوک که بعد از این حرف دکتر سرش رو بالا آورد با شوقی از جاش بلند شد
کوک:ات ات من بهوش اومده
کین:بله
کوک:میتونم ببینمش
کیم:بله میتونید برید
کوک بدون تشکر کردن از دکتر وارد اتاق ات شد
ات با دیدن کوک گفت
ات:جونگکوک
کوک:ات حالت خوبه جایی درد نمیکنه
ات:نه
کوک:ات منو ببخش
ات:من تورو همون موقع بخشیدمت
کوک لبخندی زد و ات رو بغل کرد
[پایان]
دستم درد نکنه😂
۱۰۰۰تایی شیم فیک جدید رو شروع میکنم
حمایت کنید*
[نظر هاتون هم بگید]ممنونم*
۴۲.۶k
۱۳ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.