خیانت

#خیانت
#pt11
کوک ابروشو بالا انداخت و روبه سانا گفت
_چطوره خودت بخوریش
کوک قهوه سانا رو برداشت با قهوه کارینا عوض کرد و جلو کارینا گذاشت کارینا دستشو به نشونه اینکه خندش معلوم نشه گذاشت سانا که میدونست چی تو اون قهوست ترسید
سانا:مشکلت با من چیه کوک؟
_مشکل؟چه مشکلی؟مگه نمیگی قهوس خب بخورش
+کوک بیخیال
کوک سرشو به کنار سر کارینا چسبوند و لبخند زد سانا هم برا اینکه جلب توجه کنه لیوان قهوه رو برداشت تا آخر خورد بعد چند دقیقه سانا شروع کرد به خون بالا آوردن
ع.ک:جیغغغ دخترم
م.ک:سانا عزیزم
_میدونستم یه ریگی تو کفشش هست
بابایه کوک سریع بلند شد
ب.ک:زنگ بزنید آمبولانس زودباشید
=چرا وایستادید زود باشید
_پاشو بریم کارینا
کوک به خدمتکار گفت کتاشونو بیاره کوک دست کارینارو گرفت
_شرمنده مامان بزرگ باید بریم دفع بعدی خودمون دوتارو دعوت کن
=متاسفم دخترم
+نه مادربزرگ شما چرا
م.ک:کوک پسرم
کوک اخمی کرد و دست کارینا رو گرفت و رفتن
+کوک اون مادرته
_اون تا الان واسم مادری نکرد از این به بعدم نمیکنه
+میدونی اینجوری بیشتر ازم متنفر میشه
_بشه مگه مهمه؟(حرفاشون تو ماشینه)
+یعنی مهم نیست روزی منو تو رو از هم جدا کنه؟
کوک کنار زد و به طرف کارینا برگشت
_از چی میترسی عزیزم معلومه که مهمه ولی تو اخلاق مامانمو نمیدونی مامانم آدم کینه ایه اونم زیاد الان هیچی جز خوشحالی تو واسم مهم نیست
کوک نزدیک کارینا شد و محکم بغلش کرد کارینا هم همینطور
دیدگاه ها (۰)

#خیانت #pt12_اگه تو طوریت میشد چی؟میدونی اگه نمی‌فهمیدم تو ب...

#خیانت #pt13=شما دوتا مشکلتون با اون دختر چیه؟ع.ک:مامان دختر...

#خیانت‌#pt10کارینا داشت به کمک خدمتکارا شام درست میکرد تا کو...

#خیانت #pt9کوک راه افتاد و به طرف خونه پدرش رفت و در و محکم ...

پارت ۷۸ فیک ازدواج مافیایی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط