خیانت
#خیانت
#pt9
کوک راه افتاد و به طرف خونه پدرش رفت و در و محکم باز کرد و با عصبانیت وارد سالن شد همه دور هم بودن
_گوش کنید چی میگم مجبورید واسه تک تک اشکاش ازش معذرت خواهی کنید تک تکش برام مهم نیست کیه منید تا فردا بعدم میرم پیش مادر بزرگ و با اون حرف میزنم حداقلش اون با درکه
م.ک:الان ازم میخوای بخاطر اون دختر ازش عذرخواهی کنم؟
ب.ک:آره عذرخواهی میکنی
م.ک:سوکهیون تو دیگه چرا من زنتم
ب.ک:درسته زنمی ولی دلیل نمیشه بی احترامی کنی تو خانواده جئون بی احترامی ممنوعه اگه مادرم بفهمه این اتفاق افتاده اونم مجبورت میکنه اون دختر هیچ ایرادی نداشت نه شاخ داره نه دم فردا ازش معذرت خواهی میکنی مخصوصا تو سانا
سانا:به من چه دایییی
_به تو چه ها
کوک میخواست به سانا حمله کنه یه در گوشی بهش بزنه ولی پدرش جلوشو گرفت
سانا:جیغ مامان
ب.ک:پسرم یکم آروم بگیر تو فردا عروسمو میاری اینام ازش معذرت خواهی میکنن
_باشه باشه
......
بعد از اون اتفاق مادر کوک بیشتر از کارینا متنفر شد مخصوصا سانا ولی این وسط یه نفر خیلی از کارینا خوشش اومد مادر بزرگش کوک فردا اون روز پیش مادر بزرگش رفت و بهش تعظیم کرد ازش کمک خواست مادر بزرگش عکس کارینارو دید و یه دل سیر ازش تعریف کرد و حالا دوتا پشتیبان داشت مادربزرگ کوک با کارینا مثل دخترش رفتار میکرد و کارینا اینو دوست داشت ولی این باعث نمیشد مادر کوک از حرفا کارایه زشتش دست برداره تنها پسرش مجبورش کرد از اون دختر معذرت خواهی کنه و اونو باهاش بد کنه ولی بازم کوک گوشش بدهکار نبود تا وقتی که باهم ازدواج کردن
پایان فلش بک:
#pt9
کوک راه افتاد و به طرف خونه پدرش رفت و در و محکم باز کرد و با عصبانیت وارد سالن شد همه دور هم بودن
_گوش کنید چی میگم مجبورید واسه تک تک اشکاش ازش معذرت خواهی کنید تک تکش برام مهم نیست کیه منید تا فردا بعدم میرم پیش مادر بزرگ و با اون حرف میزنم حداقلش اون با درکه
م.ک:الان ازم میخوای بخاطر اون دختر ازش عذرخواهی کنم؟
ب.ک:آره عذرخواهی میکنی
م.ک:سوکهیون تو دیگه چرا من زنتم
ب.ک:درسته زنمی ولی دلیل نمیشه بی احترامی کنی تو خانواده جئون بی احترامی ممنوعه اگه مادرم بفهمه این اتفاق افتاده اونم مجبورت میکنه اون دختر هیچ ایرادی نداشت نه شاخ داره نه دم فردا ازش معذرت خواهی میکنی مخصوصا تو سانا
سانا:به من چه دایییی
_به تو چه ها
کوک میخواست به سانا حمله کنه یه در گوشی بهش بزنه ولی پدرش جلوشو گرفت
سانا:جیغ مامان
ب.ک:پسرم یکم آروم بگیر تو فردا عروسمو میاری اینام ازش معذرت خواهی میکنن
_باشه باشه
......
بعد از اون اتفاق مادر کوک بیشتر از کارینا متنفر شد مخصوصا سانا ولی این وسط یه نفر خیلی از کارینا خوشش اومد مادر بزرگش کوک فردا اون روز پیش مادر بزرگش رفت و بهش تعظیم کرد ازش کمک خواست مادر بزرگش عکس کارینارو دید و یه دل سیر ازش تعریف کرد و حالا دوتا پشتیبان داشت مادربزرگ کوک با کارینا مثل دخترش رفتار میکرد و کارینا اینو دوست داشت ولی این باعث نمیشد مادر کوک از حرفا کارایه زشتش دست برداره تنها پسرش مجبورش کرد از اون دختر معذرت خواهی کنه و اونو باهاش بد کنه ولی بازم کوک گوشش بدهکار نبود تا وقتی که باهم ازدواج کردن
پایان فلش بک:
۱۱.۸k
۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.