𝗣𝗮𝗿¹⁰⁹
𝗣𝗮𝗿¹⁰⁹
𝗙𝗮𝗸𝗲 𝗻𝗮𝗺𝗲: 𝗬𝗮𝘀
𝘀𝗲𝗰𝗼𝗻𝗱 𝗰𝗵𝗮𝗽𝘁𝗲𝗿
ا/ت: با عمه رفته بودم فروشگاه دوستش، میخواست خرید کنه.
جونگ کوک: شوهر عمه ت گفت.
دست برد توی جیبِ کتش و چیزی از توی جیبش درآورد.
یه گوشیِ مشکی و ظاهرا مدل بالایی هم داشت.
اون رو به طرفم گرفت و گفت:
جونگ کوک: سیم کارتت رو عوض کردم، یه جدید گذاشتم روش، اینم گوشیت...
ا/ت:گوشی خودم کو؟
دستش رو تکون داد و گفت:
جونگ کوک:این گوشیت دیگه.
ا/ت: عوضش کردی؟
لبخند ریزی زد:
جونگ کوک: برات یه مدل دیگه خریدم...
نگاهش کردم و با تردید قدمی به طرفش برداشتم.
ديدنِ گوشیِ جدید میونِ دستش، کمی سرِ ذوقم آورد ولی نتونستم سرسری ازش بگذرم و گفتم:
ا/ت:نیازی به این کارا نبود که خط و گوشیم و عوض کنی،،اگه به من اعتماد نداری نباید باهام ازدواج میکردی.
حرفم باعث جدیتش شد که گفت:
جونگ کوک: بحث اعتماد نیست، دلم نميخواد تهیونگ بهت پیام بده.
دستم رو به سمت گوشی دراز کردم.
ولی با این حرف نگاهش کردم که گفت:
جونگ کوک: تو که پیش همونی بودی صد بار به گوشیت زنگ زد، کُفرم بیشتر از اون در اومده بود.
داشت رفتارِ ظهر رو توجیه میکرد.
پس بگو چرا اونقدر وحشی شده بود که به جونِ شوگای بیچاره افتاده بود.
چیزی نگفتم و گوشی رو گرفتم و نگاهش کردم.
ا/ت: ممنون.
لبخندی زد و گفت:
جونگ کوک: خواهش میکنم... شام خوردی؟
ا/ت: آره خونه عمه خوردم.
با شیطنت خاصی سرش رو کج کرد:
جونگ کوک: پس چرا به من زنگ نزدین بیام.
عمه میخواست بهش زنگ بزنه ولی من اجازه ندادم و فکر نمیکنم گفتنِ این حرف الان صورتِ خوشی داشته باشه.
لبخندی زد و آروم گفت:
جونگ کوک:واسم یه چیزی درست میکنی؟ من شام چیزی نخوردم.
.
.
.
غذا رو درست کردم و روی میز گذاشتم که به طرف آشپزخونه اومد.
از موهای خیسش مشخص بود دوش گرفته.
وقتی صندلی کنار کشید که بشينه گفت:
جونگ کوک: دستت درد نکنه...
ا/ت: نوش جان.
میخواستم دوباره برگردم توی اتاقم که یهو مچ دستم رو گرفت و گفت:
جونگ کوک: بیا بشین خودتم بخور.
ا/ت: من شام خوردم، گشنه م نیست.
•پارت صد و نهم•
•یاس•
𝗙𝗮𝗸𝗲 𝗻𝗮𝗺𝗲: 𝗬𝗮𝘀
𝘀𝗲𝗰𝗼𝗻𝗱 𝗰𝗵𝗮𝗽𝘁𝗲𝗿
ا/ت: با عمه رفته بودم فروشگاه دوستش، میخواست خرید کنه.
جونگ کوک: شوهر عمه ت گفت.
دست برد توی جیبِ کتش و چیزی از توی جیبش درآورد.
یه گوشیِ مشکی و ظاهرا مدل بالایی هم داشت.
اون رو به طرفم گرفت و گفت:
جونگ کوک: سیم کارتت رو عوض کردم، یه جدید گذاشتم روش، اینم گوشیت...
ا/ت:گوشی خودم کو؟
دستش رو تکون داد و گفت:
جونگ کوک:این گوشیت دیگه.
ا/ت: عوضش کردی؟
لبخند ریزی زد:
جونگ کوک: برات یه مدل دیگه خریدم...
نگاهش کردم و با تردید قدمی به طرفش برداشتم.
ديدنِ گوشیِ جدید میونِ دستش، کمی سرِ ذوقم آورد ولی نتونستم سرسری ازش بگذرم و گفتم:
ا/ت:نیازی به این کارا نبود که خط و گوشیم و عوض کنی،،اگه به من اعتماد نداری نباید باهام ازدواج میکردی.
حرفم باعث جدیتش شد که گفت:
جونگ کوک: بحث اعتماد نیست، دلم نميخواد تهیونگ بهت پیام بده.
دستم رو به سمت گوشی دراز کردم.
ولی با این حرف نگاهش کردم که گفت:
جونگ کوک: تو که پیش همونی بودی صد بار به گوشیت زنگ زد، کُفرم بیشتر از اون در اومده بود.
داشت رفتارِ ظهر رو توجیه میکرد.
پس بگو چرا اونقدر وحشی شده بود که به جونِ شوگای بیچاره افتاده بود.
چیزی نگفتم و گوشی رو گرفتم و نگاهش کردم.
ا/ت: ممنون.
لبخندی زد و گفت:
جونگ کوک: خواهش میکنم... شام خوردی؟
ا/ت: آره خونه عمه خوردم.
با شیطنت خاصی سرش رو کج کرد:
جونگ کوک: پس چرا به من زنگ نزدین بیام.
عمه میخواست بهش زنگ بزنه ولی من اجازه ندادم و فکر نمیکنم گفتنِ این حرف الان صورتِ خوشی داشته باشه.
لبخندی زد و آروم گفت:
جونگ کوک:واسم یه چیزی درست میکنی؟ من شام چیزی نخوردم.
.
.
.
غذا رو درست کردم و روی میز گذاشتم که به طرف آشپزخونه اومد.
از موهای خیسش مشخص بود دوش گرفته.
وقتی صندلی کنار کشید که بشينه گفت:
جونگ کوک: دستت درد نکنه...
ا/ت: نوش جان.
میخواستم دوباره برگردم توی اتاقم که یهو مچ دستم رو گرفت و گفت:
جونگ کوک: بیا بشین خودتم بخور.
ا/ت: من شام خوردم، گشنه م نیست.
•پارت صد و نهم•
•یاس•
۱۲.۱k
۰۷ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.