𝗣𝗮𝗿¹¹¹
𝗣𝗮𝗿¹¹¹
𝗙𝗮𝗸𝗲 𝗻𝗮𝗺𝗲: 𝗬𝗮𝘀
𝘀𝗲𝗰𝗼𝗻𝗱 𝗰𝗵𝗮𝗽𝘁𝗲𝗿
صندلی رو کنار کشیدم و خواستم بلند بشم که دوباره دستم رو گرفت و با نگاه براقی که به چشمام داشت گفت:
جونگ کوک:هر جا بخوای بری سرکار مانعت نمیشم، ولی اینجا نه...دوس ندارم کسی که یه بار بهت پیشنهاد ازدواج داده رو....
حرفش رو قطع کردم:
ا/ت: که چی بهت بر میخوره؟
اخم غلیظی کرد و گفت:
جونگ کوک: نباید بر بخوره بعد اون پیشنهاد هر روز باهاش چشم تو چشم بشی؟
بلند شد جلوم ایستاد و گفت:
جونگ کوک: اسمت الان تو شناسنامه کیه؟
ا/ت: یه اسم و امضا چیزی رو بین منو تو عوض نمیکنه.
پوزخندی زد.
و ادامه دادم:
ا/ت: شوگا هم که میدونه موضوع ما چیه، پس بیخودی خودتو اذیت نکن.
یک آن با عصبانیت چونه ام رو گرفت و صورتم رو به صورتش نزدیک کرد و غرید:
جونگ کوک: موضوعمون چیه؟ هااا؟
داد زد:
جونگ کوک: هاا موضوع مون چیه؟ باز میگی من شوهرِ قلابیتم؟
از دادش ترسیدم و شونه هام بالا پریدن.
جونگ کوک: چرا زبونت بسته شد....؟ من کی ام ا/ت؟ چیکاره ی توام؟ حرف بزن؟
صورتم رو اونقدر به صورتش نزدیک کرده بود که حتی یک اینچ هم بینمون فاصله نمونده بود.
آب دهنم رو قورت دادم و به خودم که اومدم دیدم اونقدر به عقب کشیده شدم که به ديوار برخورد کردم.
تکیه ام که به ديوار خورد دستش رو کنار سرم محکم به ديوار زد و صورتش رو بهم نزدیک کرد.
قلبم تند و محکم به سینه ام برخورد میکرد.
یهو پیشونیش رو به پیشونیم چسبوند و توی صورتم نفس نفس زد.
آروم گفت:
جونگ کوک: من نمیخوام اذیتت کنم یا کاری کنم که ازم بترسی.
ادامه داد:
جونگ کوک: اینجا خونه ی توعه، میخوام تو خونه خودت احساس امنیت کنی، آرامش داشته باشی.
ا/ت: من...من فقط میخوام روتینِ زندگی خودمو داشته باشم، مثل گذشته، تو فقط....
تنش رو بهم نزدیک کرد، نه در حدی که مملوس باشه، اما متوجه بودم میخواد فاصله بینمون رو به صفر برسونه و این منو نگران میکرد.
میون حرفم پرید:
جونگ کوک: من دلقک نیستم....مرد این خونه ام، توام بچه نیستی که نتونی این چیزا رو درک کنی تا فردا همه میفهمن منو تو با هم ازدواج کردیم، دیگه این زندگی شبیه این چیزی نیست که الان داریم سر میکنیم...
ا/ت: منو تو قبلا حرفامونو زدیم، کاری به دیگران ندارم....
•پارت صد و یازدهم•
•یاس•
𝗙𝗮𝗸𝗲 𝗻𝗮𝗺𝗲: 𝗬𝗮𝘀
𝘀𝗲𝗰𝗼𝗻𝗱 𝗰𝗵𝗮𝗽𝘁𝗲𝗿
صندلی رو کنار کشیدم و خواستم بلند بشم که دوباره دستم رو گرفت و با نگاه براقی که به چشمام داشت گفت:
جونگ کوک:هر جا بخوای بری سرکار مانعت نمیشم، ولی اینجا نه...دوس ندارم کسی که یه بار بهت پیشنهاد ازدواج داده رو....
حرفش رو قطع کردم:
ا/ت: که چی بهت بر میخوره؟
اخم غلیظی کرد و گفت:
جونگ کوک: نباید بر بخوره بعد اون پیشنهاد هر روز باهاش چشم تو چشم بشی؟
بلند شد جلوم ایستاد و گفت:
جونگ کوک: اسمت الان تو شناسنامه کیه؟
ا/ت: یه اسم و امضا چیزی رو بین منو تو عوض نمیکنه.
پوزخندی زد.
و ادامه دادم:
ا/ت: شوگا هم که میدونه موضوع ما چیه، پس بیخودی خودتو اذیت نکن.
یک آن با عصبانیت چونه ام رو گرفت و صورتم رو به صورتش نزدیک کرد و غرید:
جونگ کوک: موضوعمون چیه؟ هااا؟
داد زد:
جونگ کوک: هاا موضوع مون چیه؟ باز میگی من شوهرِ قلابیتم؟
از دادش ترسیدم و شونه هام بالا پریدن.
جونگ کوک: چرا زبونت بسته شد....؟ من کی ام ا/ت؟ چیکاره ی توام؟ حرف بزن؟
صورتم رو اونقدر به صورتش نزدیک کرده بود که حتی یک اینچ هم بینمون فاصله نمونده بود.
آب دهنم رو قورت دادم و به خودم که اومدم دیدم اونقدر به عقب کشیده شدم که به ديوار برخورد کردم.
تکیه ام که به ديوار خورد دستش رو کنار سرم محکم به ديوار زد و صورتش رو بهم نزدیک کرد.
قلبم تند و محکم به سینه ام برخورد میکرد.
یهو پیشونیش رو به پیشونیم چسبوند و توی صورتم نفس نفس زد.
آروم گفت:
جونگ کوک: من نمیخوام اذیتت کنم یا کاری کنم که ازم بترسی.
ادامه داد:
جونگ کوک: اینجا خونه ی توعه، میخوام تو خونه خودت احساس امنیت کنی، آرامش داشته باشی.
ا/ت: من...من فقط میخوام روتینِ زندگی خودمو داشته باشم، مثل گذشته، تو فقط....
تنش رو بهم نزدیک کرد، نه در حدی که مملوس باشه، اما متوجه بودم میخواد فاصله بینمون رو به صفر برسونه و این منو نگران میکرد.
میون حرفم پرید:
جونگ کوک: من دلقک نیستم....مرد این خونه ام، توام بچه نیستی که نتونی این چیزا رو درک کنی تا فردا همه میفهمن منو تو با هم ازدواج کردیم، دیگه این زندگی شبیه این چیزی نیست که الان داریم سر میکنیم...
ا/ت: منو تو قبلا حرفامونو زدیم، کاری به دیگران ندارم....
•پارت صد و یازدهم•
•یاس•
۷.۶k
۰۷ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.