MY LOVE
MY LOVE
پارت ۷
(روز بعد .. ۲ ساعت قبل از شروع مهمانی)
قطعا روز مزخرفی برای جونگ کوک بود اما باید تحمل میکرد ... تو این مدت تو باشگاه عمارت خودشو با ورزش سرگرم کرد و بعد حمام کرد و خودشو اماده کرد .. یک دست کت و شلوار مشکی پوشید ولی دو دکمه پیرهن رو باز گذاشت .. درسته باید تو اون مهمونی کوفتی استایل خیلی رسمی داشته باشی اما حتی این استایل واسه جونگ کوک زیادی رسمی و کافی بود ...
نگاهی به ساعت کرد درسته.. وقتش بود که راه بیفته .. وقتی به ماشین مورد نظر رسید .. تهیونگ با تعظیم کوتاهی در ماشین رو براش باز کرد و جونگ کوک وارد شد بقیه افراد هم سوار ماشین های عقب شدند .. و به راه افتادند .
( چند مین بعد)
( علامت عموی کوک=)
= به به سلام ... برادر زاده ناتنیم چطوره ؟
و بعد دستش رو به روی کوک دراز کرد ..
+ سلام ....
و بدون اینکه دست عموش رو بگیره رفت ... هوسوک برای اینکه کسی متوجه نشه دست عموی کوک رو گرفت
× منم از دیدنت خوشحالم ...
و رفت کنار کوک و یونگی نشست .. تهیونگم کنار کوک ایستاده بود ..
× نمیدونستم انقدر ازش نفرت داری
+ ای کاش فقط نفرت داشتم .
که یهو توجه جونگ کوک به کسی جلب شد درسته دشمن قسم خوردش از در وارد شد ..
+ کیم نامجون ؟ ... اون عوضی اینجا چیکار میکنه .. ( حرصی )
_ هی کوک ... اروم باش اون هرکسی رو که بخواد میتونه دعوت کنه
× یونگی راست میگه .. اروم باش رفیق
کوک نفس عمیقی کشید .. و با لحنی سرد لب زد:
+ اون فقط میخواد منو عصبی کنه که موفق شد .
(چند مین بعد .. )
ویو کوک
یونگی و هوسوک رفته بودن بیرون عمارت
منم برای اینکه خودم رو اروم کنم سیگارمیکشدم که یهو تهیونگ سیگار رو از لبم کشید بیرون ..
~ بسه ارباب چقدر سیگار میکشید ..حواستون هست یک بسته رو تو یک ساعت کشیدین ... اروم باشین لطفا ..
چقدر زیبا حرف میزد واقعا خوش شانسم که این رو بادیگار شخصیم کردم .. ای کاش میتونستم بیشتر با هاش وقت بگذرونم.... هی مرد به خودت بیا تو نباید عاشق شی .
+ لازم نکرده تو نگران شی .
تهیونگم ساکت شد .. نکنه از دستم ناراحت شد.. ولش مهم نیست ..
تو همین فکر ها بود که صدای یک دختر به گوشش رسید..
/ ددی جونگ کوک... سلام
درسته دختر عموی هرزه اش بود...
+ فاک ...
خمارییییی
پارت ۷
(روز بعد .. ۲ ساعت قبل از شروع مهمانی)
قطعا روز مزخرفی برای جونگ کوک بود اما باید تحمل میکرد ... تو این مدت تو باشگاه عمارت خودشو با ورزش سرگرم کرد و بعد حمام کرد و خودشو اماده کرد .. یک دست کت و شلوار مشکی پوشید ولی دو دکمه پیرهن رو باز گذاشت .. درسته باید تو اون مهمونی کوفتی استایل خیلی رسمی داشته باشی اما حتی این استایل واسه جونگ کوک زیادی رسمی و کافی بود ...
نگاهی به ساعت کرد درسته.. وقتش بود که راه بیفته .. وقتی به ماشین مورد نظر رسید .. تهیونگ با تعظیم کوتاهی در ماشین رو براش باز کرد و جونگ کوک وارد شد بقیه افراد هم سوار ماشین های عقب شدند .. و به راه افتادند .
( چند مین بعد)
( علامت عموی کوک=)
= به به سلام ... برادر زاده ناتنیم چطوره ؟
و بعد دستش رو به روی کوک دراز کرد ..
+ سلام ....
و بدون اینکه دست عموش رو بگیره رفت ... هوسوک برای اینکه کسی متوجه نشه دست عموی کوک رو گرفت
× منم از دیدنت خوشحالم ...
و رفت کنار کوک و یونگی نشست .. تهیونگم کنار کوک ایستاده بود ..
× نمیدونستم انقدر ازش نفرت داری
+ ای کاش فقط نفرت داشتم .
که یهو توجه جونگ کوک به کسی جلب شد درسته دشمن قسم خوردش از در وارد شد ..
+ کیم نامجون ؟ ... اون عوضی اینجا چیکار میکنه .. ( حرصی )
_ هی کوک ... اروم باش اون هرکسی رو که بخواد میتونه دعوت کنه
× یونگی راست میگه .. اروم باش رفیق
کوک نفس عمیقی کشید .. و با لحنی سرد لب زد:
+ اون فقط میخواد منو عصبی کنه که موفق شد .
(چند مین بعد .. )
ویو کوک
یونگی و هوسوک رفته بودن بیرون عمارت
منم برای اینکه خودم رو اروم کنم سیگارمیکشدم که یهو تهیونگ سیگار رو از لبم کشید بیرون ..
~ بسه ارباب چقدر سیگار میکشید ..حواستون هست یک بسته رو تو یک ساعت کشیدین ... اروم باشین لطفا ..
چقدر زیبا حرف میزد واقعا خوش شانسم که این رو بادیگار شخصیم کردم .. ای کاش میتونستم بیشتر با هاش وقت بگذرونم.... هی مرد به خودت بیا تو نباید عاشق شی .
+ لازم نکرده تو نگران شی .
تهیونگم ساکت شد .. نکنه از دستم ناراحت شد.. ولش مهم نیست ..
تو همین فکر ها بود که صدای یک دختر به گوشش رسید..
/ ددی جونگ کوک... سلام
درسته دختر عموی هرزه اش بود...
+ فاک ...
خمارییییی
۴۵۰
۰۱ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.