عمارتاربابجعون

#عمارت_ارباب_جعون
#Part_ 55

که با چایا روبه رو شدم ...با دو اومد سمتم و رو زمین نشست و نگران صورتم رو توی دستاش گرفت .....

* خوبی؟

اینجا چی کار میکرد؟....کِی اومده بود ؟

* چیزیت که نشد ؟!

به ارومی از رو زمین بلند شدم که هم زمان با من چایا هم بلند شد ....

= اینجا چی کار میکنی؟ (سرد)
* اومده بودم تو رو ببینم !
= من رو؟(با حالت تمسخر )
* تهیونگ...
= برو ...
* تهیونگ ‌‌...گوش کن به حرفام ...
= گفتم برووووو(عربده)

با عربده ای که کشیدم چایا ترسید و چند قدم رفت عقب ....

* بخاطر سوهو اینجوری میکنی؟
= پس بنظرت بخاطره کیه؟( عصبانی)
* من ...من ...
= تو چی؟(بلند و عصبانی )

یهو زد زیر گریه...با اینکه ازش دلم پر بود و دلخور بودم ازش اما .‌.نمیتونستم گریه کردنش رو تحمل کنم ...رفتم سمتش که سریع بغلم کرد .‌‌‌‌...محکم از لباسم گرفته بود و اروم جوری که فقط من بشنوم میگفت‌ ببخشید...
سرش رو نوازش کردم و موهاش رو بوسیدم ....
اروم از جدا شد و اشکاش رو پاک کرد ....

ویو چایا:

* من واقعا معذرت میخوام ‌...من گولت نزدم و هیچ وقت هم قصد این کار رو نداشتم ...به اون سوهو ....

تا اسم سوهو رو آوردم دیدم تهیونگ چشاش شد عین کاسه ی خون ‌....

*یعنی اون پسره(سوهو)....هم گفتم که دیگه نزدیکم نشه.....
= .....(سکوت)
*می بخشیم؟
= نه !!!!
*تهیونگ....
=شرط داره!
* چه شرطی؟
= دیگه اسم هیچ پسری رو جلو من نیاری!...فقط تنها اسم پسری که میخوام از دهنت بشنوم ...تهیونگه!
*چشم....حالا آشتی؟(با لبخند دستش رو به سمت تهیونگ دراز کرد)
= هوم....(دست چایا رو گرفت)

خوشحال دست تهیونگ رو گرفتم و پریدم بغلش و پاهام رو دور کمرش حلقه کردم!.... تهیونگ  هم گرفت از زیر رونم و کشیدم بالا تر ....دستام رو انداختم دور گردنش ....
تهیونگ لباش رو نزدیکم آورد ....اولین بارم بود داشتم بوسش میکردم ...گونه هام گُل انداخت ....تهیونگ همین جور داشت نگام میکرد .....

= چرا عین لبو قرمز شدی؟(خنده)
* خب...آخه اولین باره دارم یه پسر رو میبوسم !
= پس سوهو چی ....اون رو تاحالا بوس نکرده بودی مگه!!

فهمیدم برای اینکه حرصم رو دربیاره این رو گفت .....پس با عصبانیت گفتم نه !

= هوم ....

و یهو لباش رو گذاشت رو لبام ....

ادامه دارد.....
دیدگاه ها (۱۵)

#عمارت_ارباب_جعون #Part_ 56همین طور داشت لبام مَ/ک میزد که ی...

#عمارت_ارباب_جعون #Part_پایانی داشتم سریال مورد علاقم رو مید...

#عمارت_ارباب_جعون #Part_ 54ویو چایا: ‌کلافه رو تخت دراز کشید...

#عمارت_ارباب_جعون #Part_ 53*بهم دست نزن ....(از جاش بلند شد)...

"شراب سرخ" Part: ⁶ویو تهونگ چشام داشت یواش یواش بسته میشد که...

اولین مافیایی که منو بازی داد. پارت۲۲

اولین مافیایی که منو بازی داد. پارت۱۴

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط