{در روزه ازدواج جدید }
{در روزه ازدواج جدید }
پارت 4
جیمین : فرمائید
ات شیطون خندیی تو دل اش کرد و با خود اش گفت
ات : یییسسسسس خدایا خیلی ازت ممنونم نه اینو باید به یونجون بگم
تو دل اش دریا موج میزد یعنی الان با همون پسره که عاشقشه حرف زد از شدت خوشحالی نمیتونست حرف بزنه
با صدایه جیمین نگاهش رو سمته جیمین دوخت
جیمین : شما نمیخواهین بیایین
ات چابک گفت
ات : چرا میام
با دویدن سمته ماشین جیمین رفت جیمین سواره ماشین ون مشکی شدن
این چه حسه خوبی بود که بلخره با کسی که حتی نمیتونست چشم تو چشم شه الان خیلی بهش نزدیک ..... نشسته غرق در نگاه جیمین بود فقد با چشم هایه بادام ای اش در نگاه جیمین بود یعنی از کجا شروع کنه اسم اش رو بپرسه یا اسمه خود اش رو اول بگه چرا همش پسره اتفون رو گوشش هست و چشم هایش تو گوشیه این کاره جیمین دختره رو عصبی کرد
نمیدونست از کجا شروع به حرف زدن کنه پس تصمیم اش رو گرفت و شروع به حرف زدن کرد
ات : امممممممممم ببخشید میشه اسمتو بگی
جیمین هیچی نگفت
برایه بار دوم ات گفت
ات: امم با شمام
جیمین باز هم هیچی نگفت و سر اش تو گوشی اش بود و هیچ واکنشی نشون نداد
این بار ات عصبی شد و گفت
ات : پسره ..... جوابمو رو نمیدی دارم برات
رفت کنار اش رویه صندلی نشست و دهنشو نزدیک گوشه جیمین کرد با صدایه خیلی خیلی بلند داد زد گفت
ات : اوهویییییییییی
جیمین مردمک چشمایش سمته ات چرخوند و همون دقیقه چراق قرمز شد و ماشین ایستاد و دختره درست رویه جیمین اوفتاد و ل*باشون بهم بر خورد کرد الان وضع هر دو این بود ات رویه جیمین اوفتاده بود در حالی که جیمین رویه صندلی ماشین دراز کشیده بود و
جیمین دست هایش رو گذاشت رویه ک*مره ات و از خود اش درو اش کرد و ات هم ازش دور شد درسته میخواست باهاش حرف بزنه اما نمیخواست اینجوری بهش نزدیک بشه
زود هر دو خود شون رو جم و جور کردن
ات که دختره خیلی شیطونی هست و میخواد خود اش رو دختره خوبی نشون بده
ات : خیلی ببخشید نمیخواستم اینجوری بشه
آخره حرف اش موهاش رو پشته گوش اش انداخت
جیمین : اشکالی نداره اما
ات فکر میکرد الان چی قراره بهش بگه
جیمین دوباره ادامه داد
جیمین : ......
پارت 4
جیمین : فرمائید
ات شیطون خندیی تو دل اش کرد و با خود اش گفت
ات : یییسسسسس خدایا خیلی ازت ممنونم نه اینو باید به یونجون بگم
تو دل اش دریا موج میزد یعنی الان با همون پسره که عاشقشه حرف زد از شدت خوشحالی نمیتونست حرف بزنه
با صدایه جیمین نگاهش رو سمته جیمین دوخت
جیمین : شما نمیخواهین بیایین
ات چابک گفت
ات : چرا میام
با دویدن سمته ماشین جیمین رفت جیمین سواره ماشین ون مشکی شدن
این چه حسه خوبی بود که بلخره با کسی که حتی نمیتونست چشم تو چشم شه الان خیلی بهش نزدیک ..... نشسته غرق در نگاه جیمین بود فقد با چشم هایه بادام ای اش در نگاه جیمین بود یعنی از کجا شروع کنه اسم اش رو بپرسه یا اسمه خود اش رو اول بگه چرا همش پسره اتفون رو گوشش هست و چشم هایش تو گوشیه این کاره جیمین دختره رو عصبی کرد
نمیدونست از کجا شروع به حرف زدن کنه پس تصمیم اش رو گرفت و شروع به حرف زدن کرد
ات : امممممممممم ببخشید میشه اسمتو بگی
جیمین هیچی نگفت
برایه بار دوم ات گفت
ات: امم با شمام
جیمین باز هم هیچی نگفت و سر اش تو گوشی اش بود و هیچ واکنشی نشون نداد
این بار ات عصبی شد و گفت
ات : پسره ..... جوابمو رو نمیدی دارم برات
رفت کنار اش رویه صندلی نشست و دهنشو نزدیک گوشه جیمین کرد با صدایه خیلی خیلی بلند داد زد گفت
ات : اوهویییییییییی
جیمین مردمک چشمایش سمته ات چرخوند و همون دقیقه چراق قرمز شد و ماشین ایستاد و دختره درست رویه جیمین اوفتاد و ل*باشون بهم بر خورد کرد الان وضع هر دو این بود ات رویه جیمین اوفتاده بود در حالی که جیمین رویه صندلی ماشین دراز کشیده بود و
جیمین دست هایش رو گذاشت رویه ک*مره ات و از خود اش درو اش کرد و ات هم ازش دور شد درسته میخواست باهاش حرف بزنه اما نمیخواست اینجوری بهش نزدیک بشه
زود هر دو خود شون رو جم و جور کردن
ات که دختره خیلی شیطونی هست و میخواد خود اش رو دختره خوبی نشون بده
ات : خیلی ببخشید نمیخواستم اینجوری بشه
آخره حرف اش موهاش رو پشته گوش اش انداخت
جیمین : اشکالی نداره اما
ات فکر میکرد الان چی قراره بهش بگه
جیمین دوباره ادامه داد
جیمین : ......
۲.۹k
۱۷ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.