{در روزه ازدواج جدید }
{در روزه ازدواج جدید }
پارت 2
وقتی وارده سالون شد زود رفت پشته در قائم شد و دست اش رو گذاشت رویه قلب اش
ات : وای خدا داشت نگاهم میکرد یا خدا داشت نگاهم میکرد اوف قلبم داره از جاش کنده میشه
دوباره کلافه گفت
ات : یا کاش کاکائو کاراملی ام پیشم بود
سمته رخت کن رفت
بعد از عوض لباس هایش سمته کلاس اش رفت
و رویه صندلی اش نشست و سر اش رو گذاشت رو میز و چشم هایش رو بست و چهره زیبا و خوشتیپ همان پسره نمایان شد برایش آنقدر احساس قشنگی داشت هر سانیه با فکر اون پسره برایش میگذشت
جین : سلام بچه ها
ات با این صدا زود سر اش رو از رویه میز بلند کرد خیلی از استاد اش یعنی جین میترسه چون اون فقد میتوانست که اون دختره شیطون و پر حرف و پرو رو ادب کنه
آخرین زنگ هم خورد و همه داشتن میرفتن
ات مشغول جم کردنه وسایل اش بود با صدایه جین زود خود اش رو مزلوم کرد
جین : دعوا امروز باز سره چی بود
ات : یاااا استاد من خوشتیپ ترین استاد جهان
جین با عصبانیت گفت
جین: هی دختره شیطون ساکت شو فکردی من نمیدونم باز سره چی بود
ات با اخم گفت
ات : بخدا من با یونجون کاری ندارم اون ع*وضی دنبالمه
آخر حرف اش خود اش رو کیوت کرد
جین : میدونی که ات اقایه مین ترو به من سپرده
هوسوک چهار پوب در ظاهر شد و گفت
هوسوک : هی شیطون آماده نشدی زود باش
ات زود کیف اش رو برداشت و سمته استاد اش رفت
اون رو بغل کرد و گفت
ات : خوشتیپ ترین استاد جهان میشه به کسی نگین
چشمکی زد و جین هم سر اش رو تکون داد و ات زود به سمته هوسوک رفت دسته اش رو دوره بازو داداشش حلقه کرد و گرم صحبت بودن هوسوک فقد گوش میکرد و ات فقد حرف میزد
برایه هوسوک تماس مهمی اومد و یونگی گفت
یونگی : تو و آبجی تو برو خونه من کار دارم
ات : چشم اقایه مین یونگی چشم داداشه من چشم خوشتیپ
هوسوک با اخم به خواهرش تذکر داد
هوسوک : هی دختر شیطون خفشو
هوسوک آخره حرف اش با دست اش زد رو سره خواهرش و از اونجا رفت ات هم که قصد داشت میخندید میخواشت از سالون خارج شه که مچ دست اش رو یکی گرفت و ات رو به دیوار چسپوند و هر دو دست هایش رو بالا سره ات به دیوار چسپوند .....
پارت 2
وقتی وارده سالون شد زود رفت پشته در قائم شد و دست اش رو گذاشت رویه قلب اش
ات : وای خدا داشت نگاهم میکرد یا خدا داشت نگاهم میکرد اوف قلبم داره از جاش کنده میشه
دوباره کلافه گفت
ات : یا کاش کاکائو کاراملی ام پیشم بود
سمته رخت کن رفت
بعد از عوض لباس هایش سمته کلاس اش رفت
و رویه صندلی اش نشست و سر اش رو گذاشت رو میز و چشم هایش رو بست و چهره زیبا و خوشتیپ همان پسره نمایان شد برایش آنقدر احساس قشنگی داشت هر سانیه با فکر اون پسره برایش میگذشت
جین : سلام بچه ها
ات با این صدا زود سر اش رو از رویه میز بلند کرد خیلی از استاد اش یعنی جین میترسه چون اون فقد میتوانست که اون دختره شیطون و پر حرف و پرو رو ادب کنه
آخرین زنگ هم خورد و همه داشتن میرفتن
ات مشغول جم کردنه وسایل اش بود با صدایه جین زود خود اش رو مزلوم کرد
جین : دعوا امروز باز سره چی بود
ات : یاااا استاد من خوشتیپ ترین استاد جهان
جین با عصبانیت گفت
جین: هی دختره شیطون ساکت شو فکردی من نمیدونم باز سره چی بود
ات با اخم گفت
ات : بخدا من با یونجون کاری ندارم اون ع*وضی دنبالمه
آخر حرف اش خود اش رو کیوت کرد
جین : میدونی که ات اقایه مین ترو به من سپرده
هوسوک چهار پوب در ظاهر شد و گفت
هوسوک : هی شیطون آماده نشدی زود باش
ات زود کیف اش رو برداشت و سمته استاد اش رفت
اون رو بغل کرد و گفت
ات : خوشتیپ ترین استاد جهان میشه به کسی نگین
چشمکی زد و جین هم سر اش رو تکون داد و ات زود به سمته هوسوک رفت دسته اش رو دوره بازو داداشش حلقه کرد و گرم صحبت بودن هوسوک فقد گوش میکرد و ات فقد حرف میزد
برایه هوسوک تماس مهمی اومد و یونگی گفت
یونگی : تو و آبجی تو برو خونه من کار دارم
ات : چشم اقایه مین یونگی چشم داداشه من چشم خوشتیپ
هوسوک با اخم به خواهرش تذکر داد
هوسوک : هی دختر شیطون خفشو
هوسوک آخره حرف اش با دست اش زد رو سره خواهرش و از اونجا رفت ات هم که قصد داشت میخندید میخواشت از سالون خارج شه که مچ دست اش رو یکی گرفت و ات رو به دیوار چسپوند و هر دو دست هایش رو بالا سره ات به دیوار چسپوند .....
۷.۲k
۱۷ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.