شب دردناک

شب دردناک 🥀
🥀 فصل ۴ 🥀
🥀 پارت۴ 🥀


شب آمد و باز این دلِ تنها گرفت
🥀. در سینه جا کرد و ماتم گرفت
🥀. جای تو خالی، شب سرد و سیاه
🥀. این خانه بی‌تو بوی غم گرفت
🥀. آه از آن دل که از یارش جداست
🥀. روح و روانش ز دنیا رم گرفت
🥀. چشمم به راه، دل پر انتظار
یک روز جدید یک صبح نورانی و روز پر از استرس برای گاهی آرام برای گاهی پر از عشق و برای گاهی پر از امروز مرگ بار .. جونگکوک آهسته نفس کشید و هر دو دستش را روی ستون های پنچره گذاشت .. از صبح تا الان سه جلسه. داشت .. و امروز روز ای بود که مریض جدید قرار بود پا به این اتاق سفید بزاره ..
ترقه در زده شد . صدا پسرک ۱۸ سال به گوشش خورد : دکتر آقای کیم همراه با مریضون اومدن ..
جونگکوک با کمال کنجکاوی سمتش چرخید و بلافاصله تند گفت : خوب بگو بیاد ..
جونگ کی کمی این پا و آن پا کرد و یه دفه تند گفت : مریضشون یه جورایی
جونگکوک: بعدا جونگ کی الان که بعداً
جونگ کی اخم کرد و دهن کج کرد سپس تند از اتاق خارج شد جونگکوک آهسته سمت گلدون پنجره رفت با دستش برگ های سبز رنگ را لمس کرد .. همان دقیقه بود که تقی به در زده شد و آروم باز شد .. جونگکوک با کمال چشم های گرد و سیاه اش به آن دو فرد خیره شد
سئوجون : سلام
پر ذوق گفت و جونگکوک هم همراهش لبخند : سلام آقای کیم بفرمایید
سئوحون همراه دختری که حالا صورتش پوشیده بود سمت مبل ها رفتند .. دخترک با گام آرامی می‌رفت و شاید هم ترس خود جونگکوک هم نمی‌فهمید و قضاوت کردن خوب نبود ..
هر سه روی مبل نشست .. جونگکوک با هیجان و شادی آروم گفت : چه سر وقت
پسرک کت شلوار لبخند زد و دستش را روی شانه دخترک کنارش گذاشت و با لبخند گفت : معلومه چون میخواهم خواهرم زود خوب بشه
جونگکوک تیله های مشکی و براقش را روی دخترک دوخت ،
تماسی به سئوجون اومد تند ردش کرد و با لحن حرص مانندش گفت: زندگی کار شراکت خوب باید برم
جونگکوک: من موندم که چطور زندگی میکنم بدون شرکت ..
سئوجون خندید سپس با لحن خنده گفت : نمی‌دونم من چه گناهی کردم
جونگکوک بلافاصله خندید تا سئوجون بلند میشد آستین لباسش محکم از طریق دخترک گرفته شد .. و با لرزش سری تکون داد .. سئوجون تند و خجالت زده به جونگکوک نگاه کرد و بعدش به خواهر کوچیک ترش به آرامی گفت : خواهرم آروم باش چیزی نیست آقای دکتر کمکت می‌کنه
دخترک انکار بغض گرفته بود چون ماسک زده بود خوب چهره اش برای دکتر جوان معلوم نمیشد .. به هرحال جونگکوک متوجه بغض دخترک شد ..


اینم فیک دوستم https://wisgoon.com/h41766101
دیدگاه ها (۳)

🥀 شب دردناک 🥀🥀 فصل ۴ 🥀🥀 پارت ۵ 🥀سئوجون : خواهر گوش کن .. من...

🥀 شب دردناک 🥀🥀 فصل ۴ 🥀🥀 پارت۶ 🥀جونگکوک فنجان بزرگ و سفیدش ر...

🥀 شب دردناک 🥀🥀 فصل ۴ 🥀🥀 پارت۳ 🥀جونگکوک جدی اخم کرد : آقای ...

۱🥀 شب دردناک 🥀🥀 فصل ۴ 🥀🥀 پارت ۲ 🥀جونگکوک بخاطر این ذوق پسر ...

شب دردناک 🥀🥀 فصل ۴ 🥀🥀 پارت ۹ 🥀حالا امدا پاهایش را سوست کرد ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط