نمی خواهم بدانم که بی من خواهی مرد یا نه

نمی خواهم بدانم که بی من، خواهی مُرد یا نه . . .
نمی خواهم بگویی دیوانه وار،
دوستم داری یا نه . . .
برای دلِ وا مانده ام،
برای دلی که پوسید از بس تمامِ تنهایی
را گریه کرد . . .چیزی نگو ؛
برمی‌ گردم ،...!!
در با تو بودنها نفس می ‌کشم .
نمی دانی که چقدر خاطرات آغشته بر بالهایت ،
مرا سخت به داشتنت وا می دارد !
مال من باش ،
عشق من باش ،
اصلاً بگو ببینم مرا پناه می دهی ‌؟
راز نیلوفران را به گوشم می خوانی ؟!
از دلبری اطلسی ‌ها ، برایم داستان می بافی ؟
مرا می بوسی ؟
بگو دستان مرا در دستان ،کودکی ‌ام می گذاری ؟
قول می دهم که دنبال قاصدکها ندوم .
تو هم قول بده اگر نباشم
آن طور باشی که روزی عاشقت شدم
دیدگاه ها (۶)

ﻫﺰﺍﺭﺍﻥ ﺳﺎﻝ ﮔﺬﺷﺖ ﺗﺎ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻓﻬﻤﯿﺪ ...ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺩﺳﺖ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻧﭙﺮﺳﺘﺪ، ﭼ...

دلتنگم کنار آرزوهام میشینمدستی به سر و روی دلم میکشم و مرور ...

اگر زنی را برای همیشه رها کنیتا مدت ها بسیار غمگین استاما اگ...

سکوت چرا:زمانی که استالین فوت کرد خروشچف جانشین او در کنگره ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط