عشق مشکی
عشق مشکی
p13
از زبان ا.ت:
به خودم اومدم دیدم هوا روشنه اشکام خشک شده بود آهنگ هنوزم میخوند قطعش کردم
سرم خیلی درد میکرد لباس خوابمو عوض کردم و لباس راحتی پوشیدم
موهامو بیجون شونه کردم دره اتاق و باز کردم و از پله ها پایین رفتم
صدای خنده های چندش ا.د و خنده های تهیونگ به گوشم میرسید
پوزخندی زدم و رفتم صورتمو شستم
$ا.د:هی دختره دهاتی برامون صبحانه درست کن
-اولن دهاتی عمته دوما مگه نوکرتونم خودتون دستاتون نشکسته پاشین صبحانه درست کنین واسه خودتون
ا.د عصبی نگام کرد و اومد دستشو اورد بالا تا یه سیلی بهم بزنه دستشو رو هوا گرفتم
$ا.د:داری پاتو از گلیمت دراز تر میکنی بچ
-بچ خودتی لقب خودتو به من نده
یهویی تهیونگ اومد ا.دو برد عقب و یک سیلی محکم زد تو صورتم
+تهیونگ:دفعه آخرت باشه به عشقم توهین میکنی اینبار جونتو میگیرم
-هه
اشکی تو چشمام جمع شد غرورم به معنای واقعی له شده بود
ا.د کیفشو ورداشت و لبای تهیونگو بوسید و به من پوزخندی زد و از خونه رفت بیرون توی دلم فحشش دادم
با حالی زار و پوزخندی پررنگ رفتم تو اتاقم
چند دقیقه بعد رفتم کنار پنجره دیدم تهیونگ با ماشینش رفت از خونش بیرون
منم لبخندی روی لبم اومد من نمیخوام یه بچه از یه خون اشام داشته باشم پس باید فرار کنم
از اتاق رفتم بیرون
صدای مادر تهیونگ میومد که داشت بلند بلند با تلفن صحبت میکرد
قدمامو تند کردم رفتم تو باغچه وسط حیاط چندتا بادیگارد بود از باغچه خودمو به در رسوندم و از خونه زدم بیرون
تقریبا از خونه دور شده بودم
با چشم دنبال ماشینی اتوبوسی چیزی میگشتم
که یه ماشینو دیدم نه شت ماشین تهیونگ بود
p13
از زبان ا.ت:
به خودم اومدم دیدم هوا روشنه اشکام خشک شده بود آهنگ هنوزم میخوند قطعش کردم
سرم خیلی درد میکرد لباس خوابمو عوض کردم و لباس راحتی پوشیدم
موهامو بیجون شونه کردم دره اتاق و باز کردم و از پله ها پایین رفتم
صدای خنده های چندش ا.د و خنده های تهیونگ به گوشم میرسید
پوزخندی زدم و رفتم صورتمو شستم
$ا.د:هی دختره دهاتی برامون صبحانه درست کن
-اولن دهاتی عمته دوما مگه نوکرتونم خودتون دستاتون نشکسته پاشین صبحانه درست کنین واسه خودتون
ا.د عصبی نگام کرد و اومد دستشو اورد بالا تا یه سیلی بهم بزنه دستشو رو هوا گرفتم
$ا.د:داری پاتو از گلیمت دراز تر میکنی بچ
-بچ خودتی لقب خودتو به من نده
یهویی تهیونگ اومد ا.دو برد عقب و یک سیلی محکم زد تو صورتم
+تهیونگ:دفعه آخرت باشه به عشقم توهین میکنی اینبار جونتو میگیرم
-هه
اشکی تو چشمام جمع شد غرورم به معنای واقعی له شده بود
ا.د کیفشو ورداشت و لبای تهیونگو بوسید و به من پوزخندی زد و از خونه رفت بیرون توی دلم فحشش دادم
با حالی زار و پوزخندی پررنگ رفتم تو اتاقم
چند دقیقه بعد رفتم کنار پنجره دیدم تهیونگ با ماشینش رفت از خونش بیرون
منم لبخندی روی لبم اومد من نمیخوام یه بچه از یه خون اشام داشته باشم پس باید فرار کنم
از اتاق رفتم بیرون
صدای مادر تهیونگ میومد که داشت بلند بلند با تلفن صحبت میکرد
قدمامو تند کردم رفتم تو باغچه وسط حیاط چندتا بادیگارد بود از باغچه خودمو به در رسوندم و از خونه زدم بیرون
تقریبا از خونه دور شده بودم
با چشم دنبال ماشینی اتوبوسی چیزی میگشتم
که یه ماشینو دیدم نه شت ماشین تهیونگ بود
۱۶.۹k
۲۳ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.