پارت 36 فصل 2 دزد پنهان
پارت 36 فصل 2 دزد پنهان
نگهبان کلافه گفت :
نگهبان : باشه منم باهاتون میام
سریع رفتم سمت هواپیما میخواستم برم سمتش که راه افتاد نه نه میخواستم برم جلو که نگهبان منو گرفت بهش نگاه کردم
جین : ولم کن نباید حرکت کنه بهش بگو نره
نگهبان : آقای چی میگید داره میره من نمیتونم متوقفش کنم
جین : لطفا....لطفا
نگهبان : شما حالتون خوب نیست بیاید بریم یکم آب بهتون بدم
جین : آب چیه من آب نمیخوام اون رفت... رفت
اشکام سرازیر میشدن افتادم که نگهبان رو زانو هاش نشست و دستمو گرفت
نگهبان : بیاید بریم داخل حالتون خوب نیست
جین : اون رفت ....میفهمی رفت
نگهبان : متاسفم
جین : تقصیر... من بود ... بهش تهمت زدم همش تقصیر من بود
یهو یاد بابام افتادم همچی زیر سر اون بود پاشدم و با قدمای بلند به سمت ماشین رفتم روشنش کردم و به سمت خونه روندم وقتی رسیدم پیاده شدم و محکم در زدم خدمتکار درو باز کرد
خدمتکار : بله
بدون توجه به حرفش رفتم داخل خون جلوی چشمامو گرفته بود رفتم داخل اتاقِ کارش رو صندلی نشسته بود تا منو دید پاشد
پدر جین : سلام
رفتم جلو و یقشو گرفتم
جین : اگه تو نبودی اینجوری نمیشد اگه نبودی این اتفاق نیوفتاد( با داد )
پدر جین : چی؟ چه اتفاقی
جین : همش تقصیر توعه همش... تقصیر....توعه
پدر جین : پسرم حالت خوبه؟
بازم این اشکا اومدن
جین : خوب نیستم .... خوب نیستم و.. همش تقصیر... توعه
پدر جین : چی تقصیر منه متوجه نمیشم
جین : اون رفت.... بخاطر تو.. بخاطر تو از دست... دادمش
پدر جین : پسرم
دستمو گرفت و نشوندم رو صندلی حالم خیلی بد بود
پدر جین : من نمیخواستم اینجوری بشه
جین : اما شد... مقصرشم.. تو بودی تو
پاشدم رفت سمت اتاقم و درو محکم بستم
اون شب خیلی برام سخت بود خیلی سخت بود
( 3 سال بعد )
جین ویو
جیمز : هنوز اون کار حل نشده؟
جین : نه هنوزم...دنبالشم
جیمز : بلاخره پیداش میکنی
جین : امیدوارم
بعد از خداحافظی با جیمز به سمت خونه رفتم وقتی رسیدم درو باز کردم و رفتم داخل بابام با کور الین دست تو دست وایساده بودن چمدونمم جلوشون بود رفتم کنار چمدونم وایسادم
پدر جین : خدا به همراهت پسرم
جین : مرسی
توی این 3 سال خیلی دنبال ا/ت گشتم هنوزم میگردم ولی نیست که نیست دیروز متیو گفت که یه خبر مهمی شده گفتم که بهم بگو ولی گفت باید ببینم برای همین باید برم ایتالیا ببینم چی پیدا کرده( متیو جاسوسه که جین استخدام کرده تا شاید بتونه ا/تو پیدا کنه ولی از اونجایی که حتی پلیس هم نتونسته ا/تو پیدا کنه متیو هم نمیتونه )
توی این 3 سال پدرم و کورالین عاشق هم شدن و همدیگه رو دوست دارن اون به عشقش رسید ولی من چی؟پدرم اونو ازم گرفتش همش تقصیر خودش بود
جین : خداحافظ
کورالین و پدر جین : خداحافظ پسرم
رفتم سمت ماشین چمدونمو تو صندوق گزاشتم و سوار ماشین شدم به سمت فرودگاه رفتم وقتی رسیدم رفتم داخل و نشستم
............
بعد از نیم ساعت تازه نوبتم شد چه عجب رفتم سمت زنی که پشت میز نشسته بود پاسپورتمو نشون دادم
زنه : سفر خوبی داشته باشید
جین : ممنون
رفتم سمت هواپیما و سوار شدم حوصلم سر میرفت برای همین برای خودم مجله اورده بودم نشستم اونا رو خوندم تا برسیم که نفهمیدم کی خوابم برد وقتی چشمامو باز کردم یکی داشت صدام میکرد بغلیم بود
مرده : آقا آقا بیدار شید رسیدیم
جین : ها... آها باشه...مرسی
پاشدم رفتم بیرون از قبل متیو یه خونه برام گرفته بود یه تاکسی گرفتم و به سمت خونه رفتم
امیدوارم دوست داشته باشید 🌊💙
اگه میشه لایک کنید و کامنت بزارید 🌻💓
اگه درخواستی دارید بگید 🫂(◍•ᴗ•◍)
اسلاید دوم : لباس جین وقتی میخواد بره ایتالیا 🤍
نگهبان کلافه گفت :
نگهبان : باشه منم باهاتون میام
سریع رفتم سمت هواپیما میخواستم برم سمتش که راه افتاد نه نه میخواستم برم جلو که نگهبان منو گرفت بهش نگاه کردم
جین : ولم کن نباید حرکت کنه بهش بگو نره
نگهبان : آقای چی میگید داره میره من نمیتونم متوقفش کنم
جین : لطفا....لطفا
نگهبان : شما حالتون خوب نیست بیاید بریم یکم آب بهتون بدم
جین : آب چیه من آب نمیخوام اون رفت... رفت
اشکام سرازیر میشدن افتادم که نگهبان رو زانو هاش نشست و دستمو گرفت
نگهبان : بیاید بریم داخل حالتون خوب نیست
جین : اون رفت ....میفهمی رفت
نگهبان : متاسفم
جین : تقصیر... من بود ... بهش تهمت زدم همش تقصیر من بود
یهو یاد بابام افتادم همچی زیر سر اون بود پاشدم و با قدمای بلند به سمت ماشین رفتم روشنش کردم و به سمت خونه روندم وقتی رسیدم پیاده شدم و محکم در زدم خدمتکار درو باز کرد
خدمتکار : بله
بدون توجه به حرفش رفتم داخل خون جلوی چشمامو گرفته بود رفتم داخل اتاقِ کارش رو صندلی نشسته بود تا منو دید پاشد
پدر جین : سلام
رفتم جلو و یقشو گرفتم
جین : اگه تو نبودی اینجوری نمیشد اگه نبودی این اتفاق نیوفتاد( با داد )
پدر جین : چی؟ چه اتفاقی
جین : همش تقصیر توعه همش... تقصیر....توعه
پدر جین : پسرم حالت خوبه؟
بازم این اشکا اومدن
جین : خوب نیستم .... خوب نیستم و.. همش تقصیر... توعه
پدر جین : چی تقصیر منه متوجه نمیشم
جین : اون رفت.... بخاطر تو.. بخاطر تو از دست... دادمش
پدر جین : پسرم
دستمو گرفت و نشوندم رو صندلی حالم خیلی بد بود
پدر جین : من نمیخواستم اینجوری بشه
جین : اما شد... مقصرشم.. تو بودی تو
پاشدم رفت سمت اتاقم و درو محکم بستم
اون شب خیلی برام سخت بود خیلی سخت بود
( 3 سال بعد )
جین ویو
جیمز : هنوز اون کار حل نشده؟
جین : نه هنوزم...دنبالشم
جیمز : بلاخره پیداش میکنی
جین : امیدوارم
بعد از خداحافظی با جیمز به سمت خونه رفتم وقتی رسیدم درو باز کردم و رفتم داخل بابام با کور الین دست تو دست وایساده بودن چمدونمم جلوشون بود رفتم کنار چمدونم وایسادم
پدر جین : خدا به همراهت پسرم
جین : مرسی
توی این 3 سال خیلی دنبال ا/ت گشتم هنوزم میگردم ولی نیست که نیست دیروز متیو گفت که یه خبر مهمی شده گفتم که بهم بگو ولی گفت باید ببینم برای همین باید برم ایتالیا ببینم چی پیدا کرده( متیو جاسوسه که جین استخدام کرده تا شاید بتونه ا/تو پیدا کنه ولی از اونجایی که حتی پلیس هم نتونسته ا/تو پیدا کنه متیو هم نمیتونه )
توی این 3 سال پدرم و کورالین عاشق هم شدن و همدیگه رو دوست دارن اون به عشقش رسید ولی من چی؟پدرم اونو ازم گرفتش همش تقصیر خودش بود
جین : خداحافظ
کورالین و پدر جین : خداحافظ پسرم
رفتم سمت ماشین چمدونمو تو صندوق گزاشتم و سوار ماشین شدم به سمت فرودگاه رفتم وقتی رسیدم رفتم داخل و نشستم
............
بعد از نیم ساعت تازه نوبتم شد چه عجب رفتم سمت زنی که پشت میز نشسته بود پاسپورتمو نشون دادم
زنه : سفر خوبی داشته باشید
جین : ممنون
رفتم سمت هواپیما و سوار شدم حوصلم سر میرفت برای همین برای خودم مجله اورده بودم نشستم اونا رو خوندم تا برسیم که نفهمیدم کی خوابم برد وقتی چشمامو باز کردم یکی داشت صدام میکرد بغلیم بود
مرده : آقا آقا بیدار شید رسیدیم
جین : ها... آها باشه...مرسی
پاشدم رفتم بیرون از قبل متیو یه خونه برام گرفته بود یه تاکسی گرفتم و به سمت خونه رفتم
امیدوارم دوست داشته باشید 🌊💙
اگه میشه لایک کنید و کامنت بزارید 🌻💓
اگه درخواستی دارید بگید 🫂(◍•ᴗ•◍)
اسلاید دوم : لباس جین وقتی میخواد بره ایتالیا 🤍
۵۷.۷k
۲۲ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.