من عاشق یک مافیا شدم( پارت۱۱)
من عاشق یک مافیا شدم( پارت۱۱)
ا.ت ویو
وقتی چشمامو باز کردم کوک رو دیدم که داشت بچه رو بو میکرد
*یااا انقدر بوش کردی بوش از بین رفت
کوک لبخندی زد و سانا رو گذاشت توی بغلم
& جعون سانا به خوانواده ما خوش امدی
سه روز بعد
من باید میرفتم درسته بچم اینجاست اما من نمیتونم با کسی که علاقه ای بهش ندارم زندگی کنم الان دیگه جونگ کوک فکر میکرد من فرار نمیکنم برای همین بهم اجازه میداد تنهایی برم بیرون چمدونم رو جمع کردم یک نامه هم برای جونگ کوک گذاشتم کارتم هم برداشتم جونگ کوک توش پول ریخته بود واسه وقتایی که کارت های خودش پیشم نیست بچه رو خوابوندم و گذاشتم توی تختش و رفتم بیرون رفتم دم در حیاط پشتی نگهبان اونجا خواب بود
* ای مفت خور
اروم از اونجا رد شدم و رفتم بیرون این دفعه نمیتونستم برم پیش این سو چون قطعا پیدام میکرد گوشیم خاموش بود چون میترسیدم ردمو بزنهرفتم سمت فرودگاه
وارد شدم رفتم سراغ پرواز های خارجی تنها بلیط موجود واسه تایلند بود که ده دقیقه حرکت میکرد پول بلیط رو پرداخت کردم جونگ کوک ممکن بود از طریق کارتم رد واریزی هامو بزنه واسه همین وقتی میرسیدم اونجا اول باید یک کارت جدید میگرفتم و پول هارو توی اون میریختم
منتظر پرواز موندم تا اینکه شماره پروازو گفتن سریع رفتم توس صف واستادم نوبت من رسید و واسم کارتمو مهر کرد سوار اون اتوبوسا شدم تا جای هواپیما رفت منم رفتم و سوار شدم وقتی نشستم روی صندلی هدفنم رو در آوردم و اهنگ پلی کردم
چندین ساعت بعد
رسیده بودم کارت جدید گرفتم و گوشی جدید هم گرفتم الان باید میرفتم هتل و یکم استراحت میکردم و فردا هم میرفتم شرکت دوستم برای کار اسم دوستم جانی بود پسر خوبی بود هم کلاسیم بود بهش که زنگ زدم بهم گفت برم شرکتش توی فکر بودم که گوشیم زنگ خورد
* الو
جانی . الو کجایی
* دارم میرم هتل
جانی . صبر کن نرو بیا خونه من
* آخه....
جانی . آخه نداریم ممکنه جونگ کوک پیدات کنه توی هتل بیا به آدرسی که واست میفرستم
* باشه
ا.ت ویو
وقتی چشمامو باز کردم کوک رو دیدم که داشت بچه رو بو میکرد
*یااا انقدر بوش کردی بوش از بین رفت
کوک لبخندی زد و سانا رو گذاشت توی بغلم
& جعون سانا به خوانواده ما خوش امدی
سه روز بعد
من باید میرفتم درسته بچم اینجاست اما من نمیتونم با کسی که علاقه ای بهش ندارم زندگی کنم الان دیگه جونگ کوک فکر میکرد من فرار نمیکنم برای همین بهم اجازه میداد تنهایی برم بیرون چمدونم رو جمع کردم یک نامه هم برای جونگ کوک گذاشتم کارتم هم برداشتم جونگ کوک توش پول ریخته بود واسه وقتایی که کارت های خودش پیشم نیست بچه رو خوابوندم و گذاشتم توی تختش و رفتم بیرون رفتم دم در حیاط پشتی نگهبان اونجا خواب بود
* ای مفت خور
اروم از اونجا رد شدم و رفتم بیرون این دفعه نمیتونستم برم پیش این سو چون قطعا پیدام میکرد گوشیم خاموش بود چون میترسیدم ردمو بزنهرفتم سمت فرودگاه
وارد شدم رفتم سراغ پرواز های خارجی تنها بلیط موجود واسه تایلند بود که ده دقیقه حرکت میکرد پول بلیط رو پرداخت کردم جونگ کوک ممکن بود از طریق کارتم رد واریزی هامو بزنه واسه همین وقتی میرسیدم اونجا اول باید یک کارت جدید میگرفتم و پول هارو توی اون میریختم
منتظر پرواز موندم تا اینکه شماره پروازو گفتن سریع رفتم توس صف واستادم نوبت من رسید و واسم کارتمو مهر کرد سوار اون اتوبوسا شدم تا جای هواپیما رفت منم رفتم و سوار شدم وقتی نشستم روی صندلی هدفنم رو در آوردم و اهنگ پلی کردم
چندین ساعت بعد
رسیده بودم کارت جدید گرفتم و گوشی جدید هم گرفتم الان باید میرفتم هتل و یکم استراحت میکردم و فردا هم میرفتم شرکت دوستم برای کار اسم دوستم جانی بود پسر خوبی بود هم کلاسیم بود بهش که زنگ زدم بهم گفت برم شرکتش توی فکر بودم که گوشیم زنگ خورد
* الو
جانی . الو کجایی
* دارم میرم هتل
جانی . صبر کن نرو بیا خونه من
* آخه....
جانی . آخه نداریم ممکنه جونگ کوک پیدات کنه توی هتل بیا به آدرسی که واست میفرستم
* باشه
۱۳۰.۵k
۰۶ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.