فصل دوم پارت هشت
نزاشت حرفمو بزنم خدافظی کرد منم آدرس بیمارستانو براش فزستادم چه خوب حالا دیگه سورپرایز میشه رفتم داخل پرستاررو دیدم
چانی:اوم ببخشید خانم پرستار
پرستار:بله
چانی:خواستم بپرسم که گفتید منتقلشون میکنن مراقبت های ویژه الان چیشد
پرستار:اها بله منتقل شدند شما هم میتونید برید دیدنشون
چانی:بله ممنون😆
حتی یادم رفت بپرسم اتاق مراقبت های ویژه کجاس وسط راه ایستادم پرستار اومد
پرستار:دست راست سمت چپ اتاق اول
سرمو تکون دادم و مستقیم به سمت اون آدرس رفتم در زدم و رفتم داخل وای خدا هردوتاشون مثل فرشته ها خوابیده بودن رفتم نشستم روی صندلی همراه و فقط نگاشون میکردم کم کم یه صدا هایی میومد ظاهرا بچه داشت بیدار میشد تخت بچه سمت دیگه تخت بیمار بود وای خدایا چقدر کیوته اگه بیدار میشد قطعا گریه میکرد و مین سو هم حالش خوب نیست و خوابیده پس با خودم گفتم چانیول دست به کار شو نزار بچه گریه کنه بغلش کردم برعکس تصورم خیلی آرومو ساکت بود گریه هم نمیکرد بوش کردم خیلی بوی قشنگی داشت فقط دلم میخواست فقط بوش کنم یه بوی خوش عجیبی میداد یادم افتاد صدای گوشیمو قط نکردم بچرو گزاشتم سر جاش گوشیرو سایلنت کردم بعد دوباره خواستم بچروبغل کنم که صدای مین سو نظرمو عوض کرد
مین سو:ب....بیدارش ن...نکن
چانیول:وای عزیزم حالت خوبه نمیخواستم بیدار بشی دیدم میخواد بیدار بشه با خودم گفتم اگه بیدار بشه تو هم بیدا میشی با صدای گریش برای همین خواستم آرومش کنم گریه نکنه ولی خیلی ساکته
مین سو:ب....باید بیدار م...میشد چ...چون حتماگ..گرسنشه و م...من باید ب...بهش ش..شیر بدم آیییی
چانیول:چیشد وای هنوز دود داری حرف نزن چون باعث مشه بیشتر اذیت بشی باشه کاریش ندارم بیدار شد بهش شیر بده
صدای لرزش گوشیم باعث شد بفهمم گوشین زنگ میخوره رفتم بیرون اونارو تنها گزاشتم همونطور که حدس میزدم مامانم بود
چانی:سلام مامان
مادر چانی:سلام ما رسیدیم الان توی راه رو هستیم بگو کجا بیایم
چانی:اومدین؟؟؟مگه بجز خودت دیگه کی اومده؟؟
مادر چانی:پدرتو خواهرت هم اومدن
چانی:اونا دیگه چرا ؟
مادر:نگران شدن خوب بسه دیگه بگو الان کجایید بیایم کجا
چانی:باشه الان خودم میام پیشتون
رفتم سمت راه رو دیدمشون تا منو دیدن سریع اومدن سمتم مامانم بغلم کرد
مادر چانی:وای پسرم حالت خوبه چیزیت نشده سالمی
چانی:وای مامان چته تو من حالم خوبه
مادر چانی:پس چیشده
چانی:😊خواستم سورپرایزتون کنم خوب اینجوری شد😄بچه به دنیا اومده
همگی :وایییی خدایا شکر
چانی:هیششششش اینجا بیمارستانه ها....
ادامه دارد
احساس میکنم این پارت زیاد خوب نشده ولی بازم امیدوارم دوست داشته باشید نظر بدید حتما ممنونم کیوتیام😊
چانی:اوم ببخشید خانم پرستار
پرستار:بله
چانی:خواستم بپرسم که گفتید منتقلشون میکنن مراقبت های ویژه الان چیشد
پرستار:اها بله منتقل شدند شما هم میتونید برید دیدنشون
چانی:بله ممنون😆
حتی یادم رفت بپرسم اتاق مراقبت های ویژه کجاس وسط راه ایستادم پرستار اومد
پرستار:دست راست سمت چپ اتاق اول
سرمو تکون دادم و مستقیم به سمت اون آدرس رفتم در زدم و رفتم داخل وای خدا هردوتاشون مثل فرشته ها خوابیده بودن رفتم نشستم روی صندلی همراه و فقط نگاشون میکردم کم کم یه صدا هایی میومد ظاهرا بچه داشت بیدار میشد تخت بچه سمت دیگه تخت بیمار بود وای خدایا چقدر کیوته اگه بیدار میشد قطعا گریه میکرد و مین سو هم حالش خوب نیست و خوابیده پس با خودم گفتم چانیول دست به کار شو نزار بچه گریه کنه بغلش کردم برعکس تصورم خیلی آرومو ساکت بود گریه هم نمیکرد بوش کردم خیلی بوی قشنگی داشت فقط دلم میخواست فقط بوش کنم یه بوی خوش عجیبی میداد یادم افتاد صدای گوشیمو قط نکردم بچرو گزاشتم سر جاش گوشیرو سایلنت کردم بعد دوباره خواستم بچروبغل کنم که صدای مین سو نظرمو عوض کرد
مین سو:ب....بیدارش ن...نکن
چانیول:وای عزیزم حالت خوبه نمیخواستم بیدار بشی دیدم میخواد بیدار بشه با خودم گفتم اگه بیدار بشه تو هم بیدا میشی با صدای گریش برای همین خواستم آرومش کنم گریه نکنه ولی خیلی ساکته
مین سو:ب....باید بیدار م...میشد چ...چون حتماگ..گرسنشه و م...من باید ب...بهش ش..شیر بدم آیییی
چانیول:چیشد وای هنوز دود داری حرف نزن چون باعث مشه بیشتر اذیت بشی باشه کاریش ندارم بیدار شد بهش شیر بده
صدای لرزش گوشیم باعث شد بفهمم گوشین زنگ میخوره رفتم بیرون اونارو تنها گزاشتم همونطور که حدس میزدم مامانم بود
چانی:سلام مامان
مادر چانی:سلام ما رسیدیم الان توی راه رو هستیم بگو کجا بیایم
چانی:اومدین؟؟؟مگه بجز خودت دیگه کی اومده؟؟
مادر چانی:پدرتو خواهرت هم اومدن
چانی:اونا دیگه چرا ؟
مادر:نگران شدن خوب بسه دیگه بگو الان کجایید بیایم کجا
چانی:باشه الان خودم میام پیشتون
رفتم سمت راه رو دیدمشون تا منو دیدن سریع اومدن سمتم مامانم بغلم کرد
مادر چانی:وای پسرم حالت خوبه چیزیت نشده سالمی
چانی:وای مامان چته تو من حالم خوبه
مادر چانی:پس چیشده
چانی:😊خواستم سورپرایزتون کنم خوب اینجوری شد😄بچه به دنیا اومده
همگی :وایییی خدایا شکر
چانی:هیششششش اینجا بیمارستانه ها....
ادامه دارد
احساس میکنم این پارت زیاد خوب نشده ولی بازم امیدوارم دوست داشته باشید نظر بدید حتما ممنونم کیوتیام😊
۸.۲k
۰۹ تیر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.