p68
داشت تو چشمام نگاه میکرد چشماش پر از اشک بود
ات: هنوزم دوسم داری؟(بغض)
جیمین: نه
ات: میدونستم
ات سرشو انداخت پایین داشت میرفت طرف تخت که جیمین دستشو گرفت و دوباره بوسیدش
بعد2مین
جیمین: عاشقتم
ات پرید بغل جیمین
ات: دلم برای بغل کردنات تنگ شده بود
جیمین: از این به بعد بیشتر بغلت میکنم
ات از بغل جیمین امد بیرون با تو تادستش صورت جیمینو گرفت و همه جای صورتشو بوسید
جیمین: بسه بسهههه(خنده)
ات: وایسا بیینم لوکاس کو؟(نگران)
جیمین: خونه
ات: تنهایی اخه بچه رو تنها میزارن خونه
جیمین: گفت میخوام اتاقمو تمیز کنم اگه نکنم مامانم مبگه شبیه باباتی
جیمین: وایسا ببنم من کجام شلختش؟
ات: هوم؟ گلارو چقدر قشنگن هوا چه خوبه
جیمین: حالا بحثو واسه من عوض میکنی؟(خندن)
دکتر امد تو
دکتر: شما میتونید مرخص بشید
جیمین: باشه ممنون
جیمین رفت کارای ترخیص رو انجام داد رفتن خونه
پرش به زمان رسیدن به خونه
ات: پسرم؟
لوکاس: نه نگا نکن منو
ات: چیشده؟
لوکاس میدوید تو خونه که جیمین گرفتتش
جیمین: الان میخوری زمین مگه چیکار کردی
لوکاس دستشو از صورتش برداشت که.
جیمین: 😂😂😂😂😂😂
ات: لوکاسسسسسسسس میکشمت به لوازم آرایش من دست میزنیییییی(عصبی)
لوکاس: ببخشیددددددد
ات افتاد دنباله لوکاس
لوکاس: آقاهه کمکم کننن
جیمین لوکاسو بغلش گرفت گفت
جیمین: بسه ات بعدا بهترشو میخرم (خنده)
لوکاس: اسم مامانمو نگو فامیلیشو بگو(عصبی)
جیمین: چقدر شبیه منی🥲
ات: وقتی میدیدمش یاد تو می افتادم(لبخند بغض دار)
لوکاس: اینجا چخبره؟ مامانی این آقاهه کیه؟
ات: خب چیزه این...
جیمین: من باباتم🙂
لوکاس: مامان؟ این چی میگه؟
ات: سرشو انداخت پایین
لوکاس: ببین آقاهه من درسته که بابا ندارم ولی خوب از مامانم مواظب میکنم لازم نیست الکی خودتو جای بابام بزنی
ات: لوکاس با پدرت درست حرف بزن
لوکاس: یعنی واقعا این بابامه(تعجب)
جیمین: پسر خوشگلم🙂
لوکاس: من بابا دارمم یهووووو
جیمین لوکاسو بوس میکنه
لوکاس: واییییییییی الان میتونم به دوستام نشونت بدم اخ جوننننن من چه بابای خوشتیپی دارممم میگما شبیه کیم شبیه تو بودم
ات: هیییی یعنی من زشتم
لوکاس: نه نه مامان من ملکه هستش
جیمین: خب چی دوست داری بخوریم
لوکاس: من کاهو میخوام
جیمین: اولین بچه ای هستی که میبینم سبزی جات دوست داره😂
رفتن خودن
لوکاس: بابایی؟
جیمین: جونم؟
لوکاس: چرا تا الان نیومده بودی پیشم؟
ات: دوباره سرشو انداخت پایین
ویو جیمین دیدم ات دوباره سرشو انداخت پایین واقعیتونگفتم گفتم که
جیمین: چون مریض بودم
لوکاس: هوم من خوابم میادمن برم بخوابم
جیمین: بروعشق بابا
لوکاس رفت
ادامه دارد...
حمایت کنید🥺♥
ات: هنوزم دوسم داری؟(بغض)
جیمین: نه
ات: میدونستم
ات سرشو انداخت پایین داشت میرفت طرف تخت که جیمین دستشو گرفت و دوباره بوسیدش
بعد2مین
جیمین: عاشقتم
ات پرید بغل جیمین
ات: دلم برای بغل کردنات تنگ شده بود
جیمین: از این به بعد بیشتر بغلت میکنم
ات از بغل جیمین امد بیرون با تو تادستش صورت جیمینو گرفت و همه جای صورتشو بوسید
جیمین: بسه بسهههه(خنده)
ات: وایسا بیینم لوکاس کو؟(نگران)
جیمین: خونه
ات: تنهایی اخه بچه رو تنها میزارن خونه
جیمین: گفت میخوام اتاقمو تمیز کنم اگه نکنم مامانم مبگه شبیه باباتی
جیمین: وایسا ببنم من کجام شلختش؟
ات: هوم؟ گلارو چقدر قشنگن هوا چه خوبه
جیمین: حالا بحثو واسه من عوض میکنی؟(خندن)
دکتر امد تو
دکتر: شما میتونید مرخص بشید
جیمین: باشه ممنون
جیمین رفت کارای ترخیص رو انجام داد رفتن خونه
پرش به زمان رسیدن به خونه
ات: پسرم؟
لوکاس: نه نگا نکن منو
ات: چیشده؟
لوکاس میدوید تو خونه که جیمین گرفتتش
جیمین: الان میخوری زمین مگه چیکار کردی
لوکاس دستشو از صورتش برداشت که.
جیمین: 😂😂😂😂😂😂
ات: لوکاسسسسسسسس میکشمت به لوازم آرایش من دست میزنیییییی(عصبی)
لوکاس: ببخشیددددددد
ات افتاد دنباله لوکاس
لوکاس: آقاهه کمکم کننن
جیمین لوکاسو بغلش گرفت گفت
جیمین: بسه ات بعدا بهترشو میخرم (خنده)
لوکاس: اسم مامانمو نگو فامیلیشو بگو(عصبی)
جیمین: چقدر شبیه منی🥲
ات: وقتی میدیدمش یاد تو می افتادم(لبخند بغض دار)
لوکاس: اینجا چخبره؟ مامانی این آقاهه کیه؟
ات: خب چیزه این...
جیمین: من باباتم🙂
لوکاس: مامان؟ این چی میگه؟
ات: سرشو انداخت پایین
لوکاس: ببین آقاهه من درسته که بابا ندارم ولی خوب از مامانم مواظب میکنم لازم نیست الکی خودتو جای بابام بزنی
ات: لوکاس با پدرت درست حرف بزن
لوکاس: یعنی واقعا این بابامه(تعجب)
جیمین: پسر خوشگلم🙂
لوکاس: من بابا دارمم یهووووو
جیمین لوکاسو بوس میکنه
لوکاس: واییییییییی الان میتونم به دوستام نشونت بدم اخ جوننننن من چه بابای خوشتیپی دارممم میگما شبیه کیم شبیه تو بودم
ات: هیییی یعنی من زشتم
لوکاس: نه نه مامان من ملکه هستش
جیمین: خب چی دوست داری بخوریم
لوکاس: من کاهو میخوام
جیمین: اولین بچه ای هستی که میبینم سبزی جات دوست داره😂
رفتن خودن
لوکاس: بابایی؟
جیمین: جونم؟
لوکاس: چرا تا الان نیومده بودی پیشم؟
ات: دوباره سرشو انداخت پایین
ویو جیمین دیدم ات دوباره سرشو انداخت پایین واقعیتونگفتم گفتم که
جیمین: چون مریض بودم
لوکاس: هوم من خوابم میادمن برم بخوابم
جیمین: بروعشق بابا
لوکاس رفت
ادامه دارد...
حمایت کنید🥺♥
۹.۸k
۱۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.